خاطره بارداری و زایمان
سلام دوستان دوست داشتم خاطره زایمانم رو براتون بنویسم چون خودم وقتی باردار بودم و هفته های آخر بارداریم همش خاطرات زایمان ها رو میخوندم و تحت تاثیر قرار میگرفتم و گریه میکردم و از خدا میخواستم راحت زایمان کنم و از تجربیات دوستان استفاده میکردم.
دوستان لطفا صبور باشین همشو تایپ کردم.
خرداد سال ۹۴ عروسی کردیم و بعد یه سال و هشت ماه تصمیم به بارداری گرفتیم از اسفند ۹۵ من رفتم پیش متخصص زنان تا تحت نظرش باشم برای بارداری بعد از فروردین اقدام کردیم و تیر ۹۶ باردار شدم دقیقا ماهی که تو بیخیالی بودم و باورم نمیشد وقتی همسرم جواب آزمایش رو گرفت و بهم گفت باردارم پشت گوشی از خوشحالی گریه کردم ولی... حکمت و مصلحتی داشت که اون نی نی برام نمونه و تو ده هفته قلبش وایستاد وقتی رفتم سونوگرافی و برای اولین بار دیدمش خیلی خوشحال بودم ولی وقتی گفت قلبش نمیزنه بدترین لحظه عمرم بودو بدنم سست شد و تنها هم اومده بودم سونو وقتی از مطب داشتم میومدم بیرون همینطور گریه میکردم و با همسرم تماس گرفتم و پشت گوشی همینطور گریه میکردم بنده خدا از کارش زد و اومد دنبالم و منو رسوند خونه و آرومم کرد و دوباره رفت سرکار
بماند بالاخره سه هفته بعدش ینی ۹۶/۷/۱۰ تو خونه سقط شدش
با اینکه خیلی ناراحت بودم ولی توکل کردم به خدا و با قرآن خوندن اروم میشدم وقتی رفتم دکتر بهم گفت که دوماه بعدش میتونی اقدام کنی چون تو خونه سقط شدش
با همسرم تصمیم گرفتیم بهمن اقدام کنیم و اقدام کردیم دوباره در کمال ناباوریم باردار شدم و وقتی بی بی چک زدم یه هاله خیلی خیلی کمرنگ افتاد فکر کردم اشتباه میبینم ولی وقتی دقت کردم دیدم نه درسته و همون ماه اول باردار شدم چون سری قبل ۴ ماه طول کشیده بود یه جورایی مطمین بودم این ماه باردار نمیشم ولی به لطف خدا شدم و در طول بارداری فقط کمر درد داشتم و وقتی کار میکردم وسطاش سعی میکردم دراز بکشم تا بهم فشار نیاد تو هفته ۱۷ بود که رفتم سونو برامون فرقی نمیکرد بچه چی باشه مخصوصا اینکه قبلی سقط شده بود فقط از خدا میخواستیم سالم و صالح باشه و به موقع دنیا بیاد به دکتر گفتم بچم چیه بهم گفت دختره زدم زیر گریه و خیلی ذوق کرده بودم که جنسیتش رو فهمیدم 😍😍اون نه ماه هم با همه استرس هاش می گذشت و من از اول بارداری تا شب زایمانم هر روز سوره حجرات رو می خوندم چون شنیده بودم برای جلوگیری از سقط خوبه انشاءالله و بالاخره رسیدم ماه آخر از هفته ۳۶تقریبا هرشب با همسرم پیاده روی میرفتیم و با توپ زایمان ورزش میکردم و تمام کلاس های آمادگی برای زایمان رو هم شرکت کردم آخه از اول عاشق طبیعی بودم و همیشه از سزارین میترسیدم😶😑 وقتی دکترم فهمید همه کلاس ها رو شرکت کردم خیلی خوشحال شدو باذوق بهم میگفت الان تو خونه با توپ چه ورزش های رو انجام بدم هفته ۳۸ و یه روز بودم و روز دوشنبه بود رفتم دکتر برای ویزیت هفتگی بهم گفت برو رو تخت آماده شو معاینت کنم هم استرس داشتم هم خوشحال بودم تا زوتر ببینم میتونم طبیعی زایمان کنم یا نه وقتی معاینه کرد بهم گفت درد نداری؟ گفتم نه گفت سه سانت و چهل درصد باز شدی😐😐 بعد گفت لگنت عالیه عالی تا جمعه زایمان میکنی و گفت دهانه رحمت رو تحریک میکنم اگر خونریزی یا ترکیدگی کیسه آب داشتی بیا بیمارستان وگرنه صبر کن تا دردات شروع شه.