2777
2789
عنوان

شوهرم باهام نمیاد امشب مهمونی....خسته شدم از این اخلاقش.. چیکار کنم

| مشاهده متن کامل بحث + 1601 بازدید | 38 پست
از وقتی اعتیاد پیدا کرد گوشه گیر شد ، منم بخاطر اعتیادش دیگه دوست ندارم تا سر کوچه باهاش برم

اخی چ بد💔ترک کرده؟؟

گــــــرگ باش!                                             هیچی دیگ همین😐                                    منم ی جایی خوندم گفتم شاید خوبه گرگ باشی، ب من چ اصن مرغ باش...تخم بزار والا😐😂

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

حالم بده.. اگه منو دوست داشت انقدر زجرم نمیداد.اگرم یک درصد احتمال داشته باشه که بیاد بازم از تو مهم ...

کلا آقایون ریز بین و حرف درار، همون بهتر که نیان، خودتونو ناراحت نکنید، برید ولی برای خانواده اون تلافی نکنید، این کار. و به لج و لجبازی میکشونه

گر مرد رهی میان خون باید رفت، از پای فتاده سرنگون باید رفت، تو پای به راه درنه و هیچ مپرس، خود راه بگویدت که چون باید رفت 
نه 

انشالله زودتر ترک کنه و ب آرامش برسی💋

گــــــرگ باش!                                             هیچی دیگ همین😐                                    منم ی جایی خوندم گفتم شاید خوبه گرگ باشی، ب من چ اصن مرغ باش...تخم بزار والا😐😂
از وقتی اعتیاد پیدا کرد گوشه گیر شد ، منم بخاطر اعتیادش دیگه دوست ندارم تا سر کوچه باهاش برم

الهی عزیزم خیلی ناراحت شدم،میتونی کمکش کنی ترک کنه؟

راستی واسه امضات هم صلوات فرستادم.

وای شوهر منم اینجور بود.      به زور و گریه خونه بابام میبردمش.    کمرو بود  حرفی براگفتن نداشت.   اعتماد بنفس صفر      زد و پذیرفته شد آموزش و پرورش        اینقدر سخت گذشت تا مجبور شد تو جمع همکارا بشینه.  کلاس بره     والان هرشب خونه بابام میریم    ولی اینبار اون منو به زور میبره 

میگه قدر بدون که یه روز دلت برا این محله تنگ میشه ولی دیگه کاری نداری اینجا 

مپندار ؛ ای در خزان کشته جو      که گندم ستانی به وقت درو
الهی عزیزم خیلی ناراحت شدم،میتونی کمکش کنی ترک کنه؟ راستی واسه امضات هم صلوات فرستادم.

فدات عزیزم، من همه تلاشمو کردم تا خودش نخاد کاری از من بر نمیاد

چقدر مادر بودن بده حتی نمی تونی آرزوی مرگ کنی،، یه صلوات مهمونم کنید
خانوادم به من حرف میزنن.. همین دیروز کلی با بابام دعوا کردم

دعوا نکن دختر خوب، بگو اخلاقش اینجوریه، تو مهمونی حال نمیکنه

گر مرد رهی میان خون باید رفت، از پای فتاده سرنگون باید رفت، تو پای به راه درنه و هیچ مپرس، خود راه بگویدت که چون باید رفت 
خانوادم به من حرف میزنن.. همین دیروز کلی با بابام دعوا کردم

پس خودتم نرو.

اگه گفتن چرا نیومدی بگو تنها بیام که دعوا میکنید پس نمیاییم تا راحت باشم.

خدایا خودت بچه هامو حفظ کن و همیشه سلامت باشن.
فدات عزیزم، من همه تلاشمو کردم تا خودش نخاد کاری از من بر نمیاد

درسته اول بااااید خودش بخواد،میتونی همیشه باآرامش ازش بخوای،درباره اثرات مخربی که به خودش وزندگیش میزنه همیشه باهاش صحبت کن.انشاءالله درست میشه.

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز