من بچه هام شدید شیطونن و اذیت میکنن برا همین هفته ای ی بار میرم خونه مامانم
امروز بعد ی هفته قرار بود بریم خونه مامانم ب شوهرم گفتم زودتر از سرکار بیا اول گف ک نمیشه بعد ک داداشش زنگ زده ک موقع اومدن فلان چیزو برام بخر بیار زودتر اومد تا بره اونو بخره بیاد ببره بده داداشش ساعت شد هشت و نیم و ما هشت و نیم رفتیم خونه مامانم.نزدیک ساعت یازده دیدم پسرم تب داره ب شوهرم گفتم پاشو بریم خونمون اومدیم ب پسرم استامنیفون دادم ب محض دادن دارو بالا اوردش شوهرم دستمال اورد ک پاک کنه گوشیش زنگ خورد داداشش بود دوباره(ما با پدرشوهرم همسایه ایم)گفت برو خونه بابا نمیدونم چیکار کن دوباره ب پسرم استا دادم چون قبلی رو کلا اورد بیرون از ی طرف پسرم داغه از ی طرف داره اوق میزنه از ی طرفم دخترم گریه میکنه شوهرمم ول کرد رفت کار داداششو انجام بده ی ربع کارش طول کشید اومد دیگه منم باهاش حرف نزدم😔😔
البته اونم باهام حرف نزد☺😆
کلا تا باهاش حرف نزنم حرف نمیزنه😐حتی وقتی میدونه ناراحتم دلیل ناراحتیمو نمیپرسه
خسته شدم از این بی اهمیتیش