شوهرم و مادرشوهرم دوست شوهرمو که خیلی پسر اقا خوشگل و شرایط داره به فامیل مادرشوهرم که دختره یسال بزرگتره معرفی کردن انقدر از دختره تعریفای عجیبو غریب کردن پیش پسره که پسره بعد 2 جلسه دیدن میگه میخایم بریم خونشون.
مادرشوهرم ادمیه که میخاد خودشو پیش همه خوش دربیاره گفته دختره مذهبیه باباش حساسه خیلی سطحشون بالاست .خود دختره گفته مدرک ازسوئد دارم و...درصورتی که شوهرم که فامیلشونه تاحالا ندیده سوئد رفته باشه یااینکه من دیدم دختره باز میگرده.
بعد دوجلسه دختره گفته بیاین جلو مادرشوهرم گفته خب باباش حساسه درصورتیکه اون موقع بابای منم گفته بود چون دوتا خاستگاربودن میخاستیم تصمیم بگیریم همین مادرشوهرم گفت چه حولن میخان زود رد کنن که هنوزم شوهرم اینو میزنه تو سرم.
ازونورم اینا که میرن جلو شوهرمو مادرشوهرمم وسطن .من به شوهرم گفتن لاالقل تو نرو دخالت نکن بذار خودشون تصمیم بگیرن به من گفته به تو چه.سراین کارشون واقعا خیلی بغضم گرفته .که اینقدر الکی از دختره تعریف میکنن ولی همینارو رو من به بدی میدیدن و الانم میگه که دخالت نکن.