جاری

وا بابا بيخيال همچين جاري اي نبايد اصن درگير ذهنيت كنه

مثل خودش باش بي اهميت

من ياد گرفتم توي اين زندگي كه عاقا خانوم محبت زوري نميشه!! خب طرف اگه بهم محبت و توجهي نداره به درك ! چرا به زوووور بخام دليلشو ازش بپرسم شايد از درون مشكل بزرگي مثل حسادت كمبود حسرت غرور داره ! براش دعا ميكنم

اخه چرا فکر میکنید عالم و ادم به شما حسودی میکنن؟ چرا انتظار دارین طرف کار و زندگیشو ول کنه برسه خدمت شما؟

من همسایه مادرشوهرمم جاریم شهر دیگست وقتی میان بتونم میرم اونجا اما گاهی وقتام نمیرم چون بچه هامون کوچیکن خیلی دعوا میکنن همدیگه رو میزنن کلا کارای خطرناک میکنن که اعصابم نمیکشه ، حالا اون دفعه نرفتم باید فک کنه یه چیزیش از من بالاتره من حسودم؟ 

گفتم اگرررررررررر عمدی نمیاد حتما همینه

اگه از گرفتاری نمیاد که دیگه درکش کن

بیکااااری 

خب دلش میخاد موقعی که شما نیستین بره ، ایرادش کجاست؟ توقعت زیاده دیگه ، دوست نداره اون موقع بیاد.

برای کار نکردنشم میتونی بگی فلانی جون بیا کمکم ،حرص و جوش نداره ،دوبار به روش بیاری دیگه در نمیره

من جاريم خير سرش يه عالمه از من بزرگتره همينطوريه.... بچه مو ميبرد خونه شون ازش حرف ميكشيد، خودش ميومد پشت در گوش وايميستاد، دخترشو ميفرستاد پشت در گوش وايميستاد... همينطوري هم اگه من با يكي شروع كنم حرف  زدن مياد وايميسته گوش ميده ولي نا محسوس مثلاً سرش بند كاريه. مسافرت رفتيم باهاشون تمام خريداي منو زير نظر داشت. من تو عقد بودم هنوز، براي خودم يه عروسك خريدم اونم ديد سريع رفت عين همون براي بچه ش برداشت حالا توي هزار تا عروسك فقط همونو برداشت كه من برداشتم. خيلي لجن و حسوده با همه ميخواد رقابت كنه، نميدونم چطور تا حالا سكته نكرده بميره!!!!

فدا سرت که نمیاد!

غصه بی عقلی و حسودی بقیه رو که ما نباید بخوریم!

بابا از جاری خیلی توقع داریا

جاری جثل باجناق میمونه هرکاری کنی فامیل نمیشه

حالابرعکس جاری من میادمیچسبه بهم احترام میذاره میشوره میپزه قربون صدقه میره ی ثانیه بعدرفتنم اینقدپشتم حرف میزنه خواهرشوهرارومیندازه بجونم کلادورووبدذاته

خوب کردی نرفتی ، درکل هر کس دست خودشه بره یانره.

من از ایندجهت حق رو به اون میدم چون خودمم تو شرایط مشابهشم ،صفحه قبل گفتم ، نمیشه که جاریم هربار از شهر دیگه بیاد توقع داشته باشه من حتما برم اونجا.

اتفاقا روزای دیگه خیلی میرم خونه مادرشوهرم اما زمانی که اونا باشن معمولا نمیرم چون بچه هامون نمیسازن باهم

خب ديگه پس بيكاري ميگي چرا نمياد؟! به ك*نت كه نمياد. من از خدامه اين زنيكه نفرت انگيز جايي كه من ميرم نياد، ولي متاسفانه رو تخت بيمارستان هم كه باشه خودشو ميرسونه كه فقط سر از كار من دربياره.  خونه مونم كه عوض كرديم كه از اون دور بشيم باز ميبيم به بهانه هاي مختلف اين دور و بر ميپلكه... نميدونم چجوري شرشو كم كنم

خدا مرگش بده مث جاري منه پس دقيقاً...