نه یه غریتی بودم..نمیذاشتم بهم دست بزنه...اونم بچه پر رو بودا...
ولی خوب میگفت عاشق همین چیزات شدم...
بااینکه دلم پرمیکشید بپرم توبغلش..ولی اجازه ندادم این اتفاق بیفته نمیخواستم هیچ فکر بدی روم داشته باشه ..
بارها همه مدلی امتحانم کرد.من ۵سال امتحان پس دادم فقط..
ازبس دختر دوربرش ریخته و التماسش میکردن....
از دختر دست نیافتنی خوشش میومد..
که خودش اعتراف کردهیچکس بغیرمن نتونسته باعث بشه که جلو خودشو بگیره..چون خیلی بچه پر رو بودا...هرکاری بگی کرده .
ولی جلو من خدایی حرمت همه چیزمو نگه میداشت..