زن دومشم بعد از یک ماه حامله شد و بچش هم پسر بود
حالا زن دومشو حلوا حلوا میکرد و میذاش رو سرش و
دنیا رو برا زن اولش ک از ناچاری و بی کسی باهاش مونده بود رو جهنم کرده بود ...
پسره ب دنیا اومد و الان دوسالشه دور دونه ی خانوادس
و دخترا هم انگار دختر اون مرده نیستن
ب شدت تبعیض قائل میشه
حالا چن روز پیش از آشناهاشون شنیدم ک دوباره برا بار سوم ازدواج کرده و میخواد ی خونه کوچیک دست و پا کنه و اونم بیاره خونه خودش