من الان هنوز اواسط بارداریم .ولی تو بارداری های قبلیم حس و حال عجیب و غریبی داشتم .مثل رویا . برای من یکی از شیرین ترین اتفاقای زندگیم همون روزیه که میرم بیمارستان و منتظر میشم تا ببرنم اتاق عمل .عین ی خواب شیرینه . هنوزم از فکر به اون لحظات کامم شیرین میشه .وقتی دارم به هوش میام .وقتی بچه رو میارن .وااااای خداااااا
دلم داره آب میشه
البته درد و ضعف و ... هم هست ولی برای من شیرینیشه که باقی مونده.
این آخرین باریه که باردار شدم برای همین دلم نمیخواد زود هفته هام بگذره . دلم تنگ میشه برای حاملگی . چیزی شیرین تر تو دنیا از این حال و هوا نداریم.
اینم اضافه کنم شرایط بعد از زایمانم معمولا با همسرم یا خانواده یا اتفاقات اکی نبوده .البته تو زایمان سومم خوب بود نسبتا .
با همه شرایط بد و آدمهای بی مهر و تلخی هاش من حال و هوای بارداری و زایمان برام بکی از نقاط عطف زندگیم بوده.