خونه قبلیمون پرده پنجره کشیده بود رفتم از حموم اومدم زده شده بود کنار....خیلی تو او خونه میترسیدم شبا همش از خاب میپریدم از شوهرممیترسیدم و کلی انرژی منفی داش حتی شوهرمم متوجه شده بود اون خونه عادی نیس اخر از اونجا رفتیم
بابا نداره دوستم....فقط منو دوستم تو خونه بودیم هیچکس نبود...یهو تو اشپزخونه صدا اومد...دوستم گفت چیزی نیست..نخواست من بدونم...ولی من گفتم شاید دزده...وقتی رفتم...دیدم یکی داره ظرف میشوره😳...ولی هیچکس نیست...فقط ظرفا تو هوا داشتن شسته میشدن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
41 ثانیه پیش
47 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
