2777
2789
عنوان

شما چیکار میکنید حوصله تون سر نره؟

188 بازدید | 13 پست

خانومها من سه ماهه عروسی کردم

همسرم صبح می‌ره سرکار تا ۵_۶ سر کار هست

منم خونه تنهام

و یه شهر دیگه هستم

هرروز هم امکان اینو ندارم برم خونه مامانم

به نظرتون چیکار کنم

حتی برا کارآفرینی میتونید کمکم کنید

خیلی بیکاری اذیتم می‌کنه

احساس میکنم افسردگی گرفتم

باشگاه خیلی خوبه برای خوش اندام شدن و رفع افسردگی 

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

منم مث توام با این تفاوت ک با خونه مادرشوهر و مادر خودم 50قدم فاصله هست زیاد نمیرم خونه هیچکدوم

کارای زیادی میتونی بکنی عزیزم من همیشه از ایده نوشتن بهره چون شوهرم 7 صبح میره عصر هم همون موقع میاد اکثرا 

خاطراتو بنویس اهدافتو کاراتو چیزایی که نمیتونی به زبون بیاری 

هر روز نیم ساعت برو پیاده روی اگ شوهرت اجازه بده 

فکر کردن به تو💭.. با ارزش ترین سکوت من است💗

منم مثل شما بودم همسرم دوست نداشت بیرون برم. تنهایی تو خونه خودمو سرگرم میکردم. کتاب میخوندم. خیاطی میکردم برای خودم. پته دوزی میکردم.همون جور که دوستان گقتن اهدافمو مینوشتم و برای رسیدن بهشون تلاش میکردم. الانم که بچه کوچیک دارم سعی میکنم برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم. 

تیکر روز کنکوره..... کنکوری که قرارهست منو به آرزوهام برسونه😊
تو خونه یه هنر رو شروع کن خیاطی کن برو باشگاه اسم بنویس برو سرای محله کلاس به طور نیمه وقت منشی ...

خیاطی رو دو سال پیش تموم کردم 

تا لباس عروس هم رفتم

ولی چون من مامانم خیاطی می‌کنه البته برا خودمون نه برا مشتری

کل چرخ و سردوز و اینا همش خونه مامانم هست

تو اتاق کار خیاطیش


منم مثل شما بودم همسرم دوست نداشت بیرون برم. تنهایی تو خونه خودمو سرگرم میکردم. کتاب میخوندم. خیاطی ...

نه همسر من با برون رفتنم مشکلی نداره

منتها اینجا کلاس و امکانات آنچنانی نیست


نه همسر من با برون رفتنم مشکلی نداره منتها اینجا کلاس و امکانات آنچنانی نیست

عزیزم از نت اموزش هرچی دوست داری بگیر. خداروشکر امکانات هست. دختر خاله من از نت گلدوزی برجسته یاد گرفته بود کلی سود داشت. منتها بچه کوچیک داشت نتونست ادامه بده

تیکر روز کنکوره..... کنکوری که قرارهست منو به آرزوهام برسونه😊
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792