من دبیرستان که بودم > با اینکه موبایل ممنوع بود > چندین نفر موبایل می آوردن > بعضی وقت ها زنگ تفریح می موندن توی کلاس دور هم جمع میشدن فیلم های خاک برسری میدیدن (چندبار اینجوری شد ها > همیشه اینجوری نبود) > ولی خب یادم ه فلش و سی دی هم جابجا می کردن .... از همون هاااا .... (روم به دیوار) یا مثلا چند بار زنگ دوم یا آخر رو فرار می کردن > دوست پسرهاشون میومدن دنبالشون می رفتن تفریح و قلیون و اینا ...... بعد هم میومدن تعریف می کردن سال دوم دبیرستان یکی از دوست هام که با معلم عربی مون لج بود > از هایی هست که می ترکه بوی خیلی بدی میده > آورد > قبل اینکه معلم بیاد زیر تخته سیاه زد > اون کلاس که تعطیل شد هیچ > تا دو ساعت هم نمیشد وارد کلاس شد از بس بوی گند میومد یه بار هم یکی از هم کلاسی هام > توی بخاری یه چیزی ریخته بود > چنان بوی گندی گرفت که کلاس اون ساعت کلا تعطیل شد اگه خودتون هم از این خاطرات دارید (خودتون از این کارها کردید یا کاری شبیه این ها) بگید
اطلاعاتی هرچند محدود در مورد مسائل روان شناسی دارم در همون حد اگر کمکی از دستم بربیاد دریغ نخواهم کرد
😂😂😂 ما والا گوشی نمیبردیم... مثل چی از مدیر و ناظممون میترسیدیم.. 😂😂
بس دعاها که خلاف است و هلاک... کز کرم می نشنود یزدان پاک... شکر ایزد کن دعا مردود شد.. ما زیان پنداشتیم ان سود شد.. مصلح است و مصلحت را داند او.. آن دعا را باز می گرداند او...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
توی بخاری برگ کاکتوس ریختن کلاس رو بوی گند و دود گرفت معلم و مدیر هم تلافی کردن صندلی ها رو برداشتیم رفتیم روی حیاط کلاس توی آفتاب برگزار شد زمستون بود بازم توی آفتاب سردمون بود
توی بخاری برگ کاکتوس ریختن کلاس رو بوی گند و دود گرفت معلم و مدیر هم تلافی کردن صندلی ها رو برداشتیم ...
😂😂😂 عجب دانش اموز هایی بودین
بس دعاها که خلاف است و هلاک... کز کرم می نشنود یزدان پاک... شکر ایزد کن دعا مردود شد.. ما زیان پنداشتیم ان سود شد.. مصلح است و مصلحت را داند او.. آن دعا را باز می گرداند او...
راستی ما ی بار امتحان تاریخ داشتیم هیچکدوممون نخونده بودیم... برا اینکه کسی بعد اومدن معلم خودشیرینی نکنه خودکارارو گرفتیم گذاشتیم تو کمد کلاس... قفلش کردیم... کلیدشم انداختیم از پنجره بیرون 😂😂😂 معلم اومد خواست دفتر کلاسیشو کامل کنه از همه خودکار خواست یکی یکی هیچکدوم نداشتن 😂😂 کلی دعوامون کرد... امتحانم گرفت اخر سر... ب همه هم چون خودکار نداشتیم صفر داد
بس دعاها که خلاف است و هلاک... کز کرم می نشنود یزدان پاک... شکر ایزد کن دعا مردود شد.. ما زیان پنداشتیم ان سود شد.. مصلح است و مصلحت را داند او.. آن دعا را باز می گرداند او...
من خودم همیشه انقدر سر کلاس چرت و پرت میگفتم بغل دستی و جلوییها غش میکردن از خنده معلمامم میگفتن موسوی انقدر ساکت و آرومه هم ردیفیهاش این مدلی نمیدونستن پشت صحنه اینا خودمم😂
ما تو دوران دبیرستان یه اکیپ ۵نفره بودیم که هممون شر بودیم.اگه یه مشکلی واسه یکیمون پیش میومد تا اخرش باهم بودیم.همه کار میکردیم.امتحانای میان ترم که میشد کارنامه هارو میدادن بعد نمره هامون بد میشد میرفتیم کارنامه جعلی درست میکردیم بعد میرفتیم مهر مدرسه رو میدزدیدیم همه کارنامه هامونو مهر میکردیم میزاشتیم سر جاش بعد میبردیم خونه میگفتیم شاگرد نمونهایم😀😀😀😀😀
نه ماه زمان درازی که در انتظار تولد نی نی کوچولو برای هر مادری صرف میشود ، نه ماه پر از دلشوره های شیرین و لحظه شماری برای ورود مهمانی عزیز به جمع گرم خانواده . و چه خوش است این انتظار!!!😻
😆😆اره تازه ما غیرانتفایی بودیم معلمامون اقا بودن.سرکلاس که میومدن انقد مسخره بازی در میاوردیم اونام نمیتونستن چیزی بگن ساکت مینشستن
نه ماه زمان درازی که در انتظار تولد نی نی کوچولو برای هر مادری صرف میشود ، نه ماه پر از دلشوره های شیرین و لحظه شماری برای ورود مهمانی عزیز به جمع گرم خانواده . و چه خوش است این انتظار!!!😻