2777
2789
عنوان

بیایید دلداریم بدید حالم خیلی بده

202 بازدید | 19 پست

امروز با شوهرم دعوام شد تلفنی به مادرش گفت؛ماااادر من خونه نیستم این مرد میاره خونه 😔

لطفا اجازه بدید از اول ماجرارو بگم

بعضی از خانم ها اینجا پیشنهادات خیلی خوبی میدن برا واکنش های بعدی


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بگو

🤲خدایا خیلی انتظار سخته اینکه ندونی باید منتظر باشی یا بیخیال بشی ، خدایا هیچ وقت هیچ زنی رو ناامید نکن از مادر شدنش😔چون درد داره اینکه آدم ندونه قراره مادر بشه یان ،از ی جایی ب بعد خودشو میزنه ب بیخیالی ولی این بیخیالی نیس حس ناامیدی هس ک تو وجود اون زن ایجاد شده😢خدایا ب همه منتظرا بچه بده ب منم بچه بده ۵ سال شد دیگه خسته شدم همسرمم ازم سرد شده دلش بچه میخواد حق داره خدایا خودت دل همسرمو شاد کن

ما 5 ساله ازدواج کردیم

تو فضای مجازی با هم آشنا شدیم

آشماییمون زیاد طول نکشید چون به قصد ازدواج با هم آشنا شده بودیم بعد یک هفته با هم قرار گذاشتیم برا دیدار حضوری

من و خواهرم با هم رفتیم اونم تنها اومده بود

ما 5 ساله ازدواج کردیم تو فضای مجازی با هم آشنا شدیم آشماییمون زیاد طول نکشید چون به قصد ازدواج با ...

خوب چی شدکه این حرف زد

🤲خدایا خیلی انتظار سخته اینکه ندونی باید منتظر باشی یا بیخیال بشی ، خدایا هیچ وقت هیچ زنی رو ناامید نکن از مادر شدنش😔چون درد داره اینکه آدم ندونه قراره مادر بشه یان ،از ی جایی ب بعد خودشو میزنه ب بیخیالی ولی این بیخیالی نیس حس ناامیدی هس ک تو وجود اون زن ایجاد شده😢خدایا ب همه منتظرا بچه بده ب منم بچه بده ۵ سال شد دیگه خسته شدم همسرمم ازم سرد شده دلش بچه میخواد حق داره خدایا خودت دل همسرمو شاد کن
ما 5 ساله ازدواج کردیم تو فضای مجازی با هم آشنا شدیم آشماییمون زیاد طول نکشید چون به قصد ازدواج با ...

خب ببخشی ک میگم اینجور ازدواج هایی همینم داره

شده آیا ک غمی ریشه ب جانت بزند.‌‌‌‌‌....

من فرد مذهبی هستم اونم همچین ادعایی داشت

خلاصه در ظاهر از هر نظر مناسب هم بودیم

بعد دیدار قرار خاستگاری گذاشته شد تو فاصله آشنایی حضوری و عقدمون به صورت تلفنی با هم در ارتباط بودیم اونقدر قربون صدقه ام میرفت که حد و حساب نداشت به اندازه ای که خجالت میکشیدم از این همه حرفای محبت آمیز

بعد همراه  پدر و مادرش اومدن خاستگاری 

به نظر خانواده بافرهنگی نمیومدن

ولی من چون ازش خوشم اومده بود زیاد  به چیزا اهمیت نمیدادم

بعد اینکه مامانم خانواده اش دید اصلا راضی به وصلت ما نبود 

از شانش یه خاستگار دیگه هم پیدا شده بود که خیلی پولدار بود خانواده اش هم که اومدن خاستگاری خیلی متشخص و با فرهنگ بودن

دیگه خانواده ام مخصوصا مامانم بیشتر با ازدواج ما مخالفت کرد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792