2777
2789
عنوان

خیلی دلگیرم

205 بازدید | 19 پست

پدرم رو محرم از دست دادم هنوز چهلم پدرم نیومده ولی از کم توجهی اطرافیانم مخصوصا خانواده شوهرم که دایی و زنداییم میشن هم ناراحتم پدرشوهرم زبونن یک تسلیت بهم نگفت به گفته خانوادش مریض هست ولی چه ربطی داره  مادرشوهرم دستش شکسته بود چندین بار با دوتا بچه کوچیک غذا درست کردم با خودم بردم خونشون سر بزن ولی اینا انگتر نه انگار من توقعم زیاده آیا؟ شما تو همچین شرایطی چیکار برای عروستون میکنید

دلتو بزرگ کن و به شدت به این ایمان داشته باش زمین گرده و دیر یازود تو موقعیت امروز تو قرار میگیرن . اون روز تو انتخاب کن که تلافی کنی یا بزرگی کنی

ز گیتی دو کس را سپاس ؛ یکی حد شناس ... دیگری حق شناس

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خدا رحمت كنه پدرتون رو 

كم لطفى كردن 

ادم تو سختى بيشتر احتياج به محبت داره 

يه كم باهاشون كمتر برو و بيا 

تازه ميتونى مستقيم به خود مادرشوهرت بگى كه چرا ناراحتى 

مونا بلا قديم هستم ،كاربر سال ٩٤ .
خدابیامرزه عزیزم.. مراسم پدرتون اومدن؟

داییم نیومد با اینکه خیلی دور هم نبود مسجد میگفتم نمیتونه بیاد ولی هم خوب غذا میخوره هم راهش رو میره انقدر حالش بد نبوده که نتونه بیاد 

داییم نیومد با اینکه خیلی دور هم نبود مسجد میگفتم نمیتونه بیاد ولی هم خوب غذا میخوره هم راهش رو میره ...

شمام تلافی میکنی انشاالله..ناراحت نکن خودتو..

ب روش هم نیار ک برات مهمه..

بیخیال

گاهی "هیچکس" را نداشتـه باشی بهتـر است...            باور کن بعضیـها تنهاترت میکننـد...  
خیلی ناراحتم توقعم بیجا هست به نظرت

اگر قبلا رابطه خوبی با هم نداشتین الان نمیشه توقع محبت کرد.. ولی اگر خوب بودین خب یه کم حق دارین..

من معتقدم توقع نکن توقع نکنن.. خودمم از کسی توقع ندارم اجازه هم نمیدم کسی ازم توقع داشته باشه و برام ناراحتیشون مهم نیست..

خیلی ناراحتم توقعم بیجا هست به نظرت

نه عزیزم .‌توقعت درست و منطقیه . ولی وقتی میبینی درک طرف مقابلت انقد کمه بجای اینکه خودتو شلاق بزنی دلتو محکم و روحتو از سنگ سخت کن 

ز گیتی دو کس را سپاس ؛ یکی حد شناس ... دیگری حق شناس
اگر قبلا رابطه خوبی با هم نداشتین الان نمیشه توقع محبت کرد.. ولی اگر خوب بودین خب یه کم حق دارین.. ...

من مادر جاریم بنده خدا سرطان گرفت چقدر همدردی کرد با جاریم ولی اون حتی یک زنگم تو این مدت نزد حالم رو بپرسه البته یکم رابطمون سرد شده بود ولی تو مراسم پدرم خیلی تحویلش گرفتم ولی کلا انگار نه انگار 

عزیز،پدرم ک فوت شد شب هفتش پدر شوهرم اومد خونه مادرم ک ماهم اونجا بودیم روکرد گفت مراسم گرفتنتون خوب نبود،باید ب فامیلاماهم تک تک زنگ میزدید،روز فوتش ،بعدم خداحافظی کرد رفت مسافرت تا ده روز شمالو ....

درحالیکه چون باهم فامیلیم مادرم گفته بود چون پدرشوهرم بزرگتره فامیله خودش ب دوروبریاش بگه، بااینکه محیط کوچیکه هرکی بشنوه کلن میاد مراسم،

اونشب اشک مادرمو دراورد......

مهاجرت...شده همه دغدغه من.....اگه اطلاعاتی دارین بگین بهم   

من دایی مامانم فوت شد و خانواده شوهرم حتی یه تسلیت ن ب خودم و ن ب خانوادم نگفتن باوجود اینکه ماتمام مراسمای اونارو رفته بودیم . ولی اصلا ب روی خودم نیوردم دست برقضا ماه بعد دقیقا دایی مامان شوهرم فوت شد . تو مراسمشون شرکت کردم ولی به همه اقوامشون گفتم ک اینا نیومدن ماه قبل.کلا ابروشون رفت خخخخ

ز گیتی دو کس را سپاس ؛ یکی حد شناس ... دیگری حق شناس
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز