2777
2789
عنوان

خسته شدم از لاغری کسی هس کمکم کنه

1519 بازدید | 49 پست

سلام خواهرهای گلم من خیلی لاغرم بهم گفتن بعد از بچه اوردن توپر میشی بدتر شدم گفتن باسه اینکه شیر میدی بچمم از شیر گرفتم بازم تغییری نکردم لطفا اگر کسی را تضمینی بدون برگشت وعوارض داره بهم بگه ثواب داره دعاش میکنم اگه نتیجه ببینم از بس بخاطر لاغریم زخم زبون شنیدم و ودلم شکسته کمک لطفا 

آبجهای گلم لطفا یه صلوات باسه ظهور آقا امام زمان و عاقبت بخیری تو دنیا وآخرت و سلامتی عزیزام وخودم  وحاجت روایم بدین مرسی از مهربونیاتون انشاالله  هممون به حاجت هامون برسیم و خدا به همه نعمت سلامتی بده   آمین    

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سبوس گندم و جو بخور هر روز یک یا دوبار قبل از غذایه قاشق غذاخوری بریز تو اب یا شیر بخور

منم به زودی مـــآدَر میـــشـــم به لطف خدای مهربونم✨💛🌙یه روزی میرسه که وقتی خورشید میاد و بهم سلام میکنه من وتو و بابایی رو با هم میبینه آلوچه کوچولوی من!👸🏻👼🏻🤴🏻الوچه کوچولوی من کاش زودتر بیایی تا مامان عذاب نکشه بخاطر دوریت،بیا تا ببوسمت،بوتو نفس بکشم،بغلت کنم،موهاتو‌ شونه کنم،نوازشت کنم قول میدم مامان خوبی باشم تو فقط بیا جان دلم….

قرص مخمر اب جو  پودر جنسینگ

اینو تا حالا امتحان نکردم عوارض نداره و میمونه ادم چاق یا ولش کنه زود اب میشه 

آبجهای گلم لطفا یه صلوات باسه ظهور آقا امام زمان و عاقبت بخیری تو دنیا وآخرت و سلامتی عزیزام وخودم  وحاجت روایم بدین مرسی از مهربونیاتون انشاالله  هممون به حاجت هامون برسیم و خدا به همه نعمت سلامتی بده   آمین    

وعده های غذاییتو بیشتر کن من ۴۳ کیلو بودم موقع ازدواج الانم تاپیکامو ببینی همش در مورد لاغر کردن سوال پرسیدم😂😂😂😂الان ۷۵کیلوام

فرزندم، دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم....
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

شام نخوردم

shabaram | 4 ثانیه پیش
2791
2779
2792