بچه ها من دوستم یه خواهر داره اسمش ریحانه هست ریحانه کلاس پنجم دبستانه دوستم میگفت ریحانه که کلاس اول دبستان بوده یه بیماری خیلیییییی سخت میگیره و همشم تشنج میکرده بعد که هی از هوش میرفته تو بیمارستان بعد به هوش می اومده هی به مادرش میگفته که یه چیزی بالا سرم زل زده بهم مادرشم میگفته عزیزم الان حالت خوب نیس فکر میکنی یه چیزی میبینی خلااااصه میگذره این ریحانه حالش بهتر میشه بعد دو سه ماه که هییییی به مادر پدرش میگه که من یه چیزی میبینم تو خونه اونا هم باور نمیکردن زندایی ریحانه که خیلییییی هم مومن بوده میگه بچه راست میگه قبلا منم یه موجوداتی میدیدم اذیتمم هم میکردن خلااااصه ریحانه رو میبرن پیش روانشناس اونم چند تا عکس میذاره جلوش میگه نیم ساعت وقت داری قشنک دقت کن ببین کدوم از اینا رو میبینی بعد چند دقیقه ریحانه هم یکی ع عکسا رو نشون میده میگه اینو میبینم اونم به پدر ریحانه میگه این عکسی که نشون میده بدتررررین نوع جنی میتونه باشه که ریحانه میبینه سعی کنین اصلاااا تنهاش نذارین حتی دستشویی و حمام هم تنها نره بلندی اصلا نره که اگه بره جنه هلش میده خلااااصه که همه جا همراهش باشین اونا هم گوش میدن تا اینکه یه روز میرن پارک و ریحانه هم تنها میره روی سرسره بعدش که میاد پایین مادر پدرش میبینن که سرش خونیه میگن چی شده میگه بالا که بودم یکی از پشت سرمو محکم زده به نرده سرسره حالا این بچه بیچاره فقط هشت سال داشته هاااا. بعدش مادر پدرش میبینن ع اینجوری که نمیشه بچه رو میبرن پیش یه دعانویس خیلییی مشهور و عالی که به زور پارتی دعا مینوشته میگفته دعا که مینویسم تا یه هفته اجنه خونوادم اذیت میکنن ولی چون میبینه ریحانه خیلی بچه است قبول میکنه بنویسه دوستم میگفت دعانویس گفته که یه هفته طول کشیده دعا رو بنویسم اجنه نمیذاشتن همش قلمو از دستش میکشیدن خلااااصه دعانویس گفته دعا همیییشه همراه ریحانه باشه و در دعا رو هم به هیییچ عنوان باز نکنید و این که این دعا فقط باعث میشه جنه کمتر ریحانه رو اذیت کنه و تا وقتی خود جنه بیخیال نشه همیییشه ریحانه میبینیش دوستم میگه الانم که ریحانه کلاس پنجمه هم جنه رو بازم میبینه ولی دیگه بهش عادی شده میگه ریحانه گفته که جنه شکل ادماس فقط چشماش قرمزه پوستشم سفیده مرد هم هست دوستم میگفت خواهرم بیچاره اینقد عذاب کشیده میگف مثلا نصف شبا پا میشده جیغ میکشیده میگفته موهامو میکشن مجبور شده موهاشو ع ته بزنه یا شبا بلند میشده میدیده جنه داره بهش لبخند ملیح میزنه میگفت یه بارم جنه بهش گفته مطمعن باش میکشمت یه بارم تو حموم دیدش الانم شبا که میخواد بخوابه روی انگشتاش عسل میزنه چون جنا ع عسل بدشون میاد😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱خلاصه اینکه جنه میخواد این بچه رو بکشه یه بارم که دوستم داشته میر قصیده ریحانه گفته آجی نرقص یکی گوشه دیوار داره بهت لبخند میزنه🤤🤤🤤🤤اینم بگم دوستم اصلااااا آدم دروغ گویی نیس😵😵من ع وقتی شنیدم همش حس میکنم میخوام تو خودم بشاشم😂😂😂😂😂😂😂😂