از قبل یه حدسایی زده بودم که خواهرمو میخواد به روی خودم نیوردم تا اینکه 6ماه پیش اومد خونمون،التماسم کرد گریه کرد گفت میخوامش منم گفتم اشتباه اومدی باید به خودش بگی بعد هم گفت پس شمارشو بده گفتم اجازه ندارم التماسم کرد ،خلاصه به خواهرم پیام دادم وقضیه رو گفتم گفت اشکال نداره خلاصه گذشت و این دوتا باهم حرف زدن تا همین چند وقت پیش پسره رفته لباس و وسایل گرفته که مثلا بیان نشون بیارن،پسره خوبه اما خانوادش خیلی دخالت میکنن مخصوصا دایی ایناش هرچقدر هم به خواهرم میگم این بدرد نمیخوره به گوشش نمی ره میگه دوسش دارم ،میدونم بزرگترین حماقتو من کردم که شمارشونو به هم دادم حالا چیکار کنم
الهی چه گسترده و بی صدا میبخشی وما چه حسابگرانه تسبیح میگوییم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود_گاهي نميشود که نميشود که نميشود_گاهي بساط عيش خودش جور ميشود_گاهي دگر تهيه بدستور ميشود_گه جور ميشود خود آن بي مقدمه_گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود_گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است_گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود_گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست_گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
تو اول باید به خواهرت میگفتی چجورین.. بدیهاشونو بر خواهرت روشن میکردی بعد شماره رد و بدل مبکردی معلومه بعد از این مدت وابسته شدن الان هرچه قدرم بگی و نصیحت کنی فایده نداره