سه ماهه زایمان کردم اونم دوقلو از شدت ورم و درد تا صبح نمیخوابیدم.. تو دو ماه اخر. از بعد زایمانم که به خاطر بچه ها کلا نخوابیدم هیچ کمکی به من و مامانم نکرد.. بنده خدا مامانم.
سه ماه خونه بابام بودیم یه تشکر درست حسابی نکرد ازشون.....
همه یه دونه میزان شوهرشون با کادو و هدیه ازشون تشکر میکنه من دو تا رو با سختی اوردم ( تهوع های زیاد سردردددددددد های زیاددددد. نخوابیدن. درد. ورم.) یه تشکر درست ازم نکرد... ( بماند که کادو هم نگرفت.
حتی کاری هم ازش بر میومد رو ازش هم میخداستم با وجود خواهش من ازم دریغ میکرد ( از بعد زایمان خیلی پادرد میشم چقدر از درد و ذق ذق پاهام خوابم نمیبرد خواهش میکردم یکم پامو ماساژ بده نمیکرد همیشه بهانه میاورد... کلی اکراه و نه آوردن..
میرفت تو هال میخوابید راحت تا صبح ( خونه مامانم) بچه ها به خاطر اینکه تو زیر کولر نباشن تو اتاق گرم منم مجبور بودم به خاطر بچه ها تو اون اتاق گرم بخوابم و شر شر عرق بریزم... و صد دفعه تا صبح بلند شم اونوقت اون راحت میخوابید...
الانشم که سه ماه گذشته همین رویه است... یذررره کمک نمیکنه منم یذره بخوابم... تابهش میگم میگه صبح باید پاشم ولی هر روز ساعت 10 و یازده میره سر کار کلی تاخیر میخوره ( میخوابه حتی اگه ببینه دیرشه بازم میخوابه حقوقش کم بشه اصن براش مهم نیست...