دیشب رفتیم خونه عمو شوهرم ی زنوشوهر جوونن ک چندین ساله ازدواج کردن
بعد زنش ب من گفت چاق شدی یا حامله ای؟
من چون خودشون بچه دار نمیشن دلم نخواست بگم حاملم.
گفتم نه چاق شدم خوراکم زیاده حالا حالاها بچه نمیخایم
خب ؟
اینجوری خانمه ناراحت میشه
میگه ترسیده من چشمش بزنم
دله خانومه میشکنه
خب
بعد رفت تو اشپزخونه شربت درست کنه . شربت آبلیمو رو گذاشت جلومون
خب این بدتر نیس بعدها بفهمه بهش دروغ گفتین بیشتر دلش میشکنه چون علت دروغتون رو میفهمه
اخی خوب کاری کردی،مطمعنن از بارداریتم خوشحال میشد ولی همین که ته دلشو نلرزوندی بهترین کارو کردی ،انشالا خدا ی بچه سالمو نانازی بهت بده
بعد من یکم خوردم . گفت یکم آب زعفرونم کردم توش
همون لحظه دلم ریخت.
بچه ها من دوقلو حامله م
به هیچکس حتی مامانم نگفتم دوقلو هست
کی بگم؟ الان ۸ هفته ام
مامانم و مادرشوهرم و خواهرام رو میخام بگم فقط
بعد از سونو ان تی خوبه؟
خب بعدا ک بفهمه بد میشه
چقدر کار بدی کردی میخوام هیچوقت نفهمه بچه دار سدی!
بدتر گفتی که
تا کی میخای قایم کنی خب
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز