2777
2789
عنوان

خاطره زایمان طبیعی ملوس خانوم

1235 بازدید | 42 پست

ملوس خانوم خودمم چون همسرم تاقبل به دنیااومدن فندق احساس میکردبه شدت زن لوسی هستم،ازقبل تایپ نکردم چون یدفه تصمیم گرفتم بذارم،پس لطفاکوکو نکنید،چون تافندقم خوابه سریع بنویسم وبذارم

،نازنین پسرمامان؛😍😍😍😍🤱بابایی آرزوداشت دخترداشته باشیم،روزیکه اومدی توشکم مامان بابایی بازفکرمیکرددختری،اماته دلم میدونستم پسری،روزیکه جنسیتتوفهمیدم گریه کردم،چون منم عاشق دختربودم،امااشکم اشک شوق بود،چون انگارته دلم ارزوم بود۱کپی کوچولوازبابات داشته باشم،بابایی الان باتموم وجودش عاشقته ومیگه فکرنمیکنم اگه دختربودانقدعاشقش میشدم،نفس مامان تاقبل ازتوما فقط نفس میکشیدیم،ارشای عزیزم عزیزترینی،هیچ کس به اندازه توبرام عزیزنیست،باتمام وجودم میپرستمت وروزی هزاربارسربه سجده میذارم،الهی خدااین حال قشنگوسهم دل همه خاله هابکنه😍😍😍😍😍مشاورخانواده،اگه کسی مشکلی مسئله ای داره میتونه پیام بده،همین که حال دلتون کمی روبراه بشه برام کافیه😘😘🥰

ازسختیای بارداری نگم براتون که توتاپیک اخرم هست،هفته های اخردکتریک روزدرمیون منوویزیت میکرد،۱۲اسفندازصبح که ازخواب بیدارشدم دلشوره عجیبی داشتم،استرس،خیلی بدبود،شبش هم بایدمیرفتم دکترویزیتم کنه،بعدازظهرش مامانم زنگ زدکه برم خونشون اخه مهمون داشتن،منم خوشان خوشان باهمسرم رفتم اونجاوهمسرم منوگذاشت ورفت سرکار

،نازنین پسرمامان؛😍😍😍😍🤱بابایی آرزوداشت دخترداشته باشیم،روزیکه اومدی توشکم مامان بابایی بازفکرمیکرددختری،اماته دلم میدونستم پسری،روزیکه جنسیتتوفهمیدم گریه کردم،چون منم عاشق دختربودم،امااشکم اشک شوق بود،چون انگارته دلم ارزوم بود۱کپی کوچولوازبابات داشته باشم،بابایی الان باتموم وجودش عاشقته ومیگه فکرنمیکنم اگه دختربودانقدعاشقش میشدم،نفس مامان تاقبل ازتوما فقط نفس میکشیدیم،ارشای عزیزم عزیزترینی،هیچ کس به اندازه توبرام عزیزنیست،باتمام وجودم میپرستمت وروزی هزاربارسربه سجده میذارم،الهی خدااین حال قشنگوسهم دل همه خاله هابکنه😍😍😍😍😍مشاورخانواده،اگه کسی مشکلی مسئله ای داره میتونه پیام بده،همین که حال دلتون کمی روبراه بشه برام کافیه😘😘🥰

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

این دوست مامانم دوتابچه شروشیطونم داره،همه چیزاوکی بود،گفتیم وخندیدیموبابچه هاش بازی کردیم،یکم برام اززایمان طبیعی وایناگفت ومنم که به حدمرگ اززایمان طبیعی میترسیدم،ساعت۷ونیم شدکه همسرجان اومدن دنبالموحرکت کردیم سمت مطب،حالم خوب بود،اهان راستی شب قبلش یکم زعفرون خورده بودم که دهانه رحمم بازبشه،پیاده رویم میکردم،طبق دستوردکترهرروزم ن.ز.د.ی.ک.ی داشتیم که رحمم بازبشه،هروقت میرفتم مطب دکترازاسترس میمردم،اونشب که دیگه واقعاداشتم میمردم،چون دکتربهم گفته بوداخرهفته بایدبرم واسه زایمان واونروزیکشنبه بودومسلماخیلی استرس داشتم

،نازنین پسرمامان؛😍😍😍😍🤱بابایی آرزوداشت دخترداشته باشیم،روزیکه اومدی توشکم مامان بابایی بازفکرمیکرددختری،اماته دلم میدونستم پسری،روزیکه جنسیتتوفهمیدم گریه کردم،چون منم عاشق دختربودم،امااشکم اشک شوق بود،چون انگارته دلم ارزوم بود۱کپی کوچولوازبابات داشته باشم،بابایی الان باتموم وجودش عاشقته ومیگه فکرنمیکنم اگه دختربودانقدعاشقش میشدم،نفس مامان تاقبل ازتوما فقط نفس میکشیدیم،ارشای عزیزم عزیزترینی،هیچ کس به اندازه توبرام عزیزنیست،باتمام وجودم میپرستمت وروزی هزاربارسربه سجده میذارم،الهی خدااین حال قشنگوسهم دل همه خاله هابکنه😍😍😍😍😍مشاورخانواده،اگه کسی مشکلی مسئله ای داره میتونه پیام بده،همین که حال دلتون کمی روبراه بشه برام کافیه😘😘🥰

خلاصه که رفتیم مطب وچون نزدیک عیدبودقیامت بود،چون مانزدیک زایمانمون بودزیادنمیذاشت منتظربمونیم ونفر۳و۴فکرکنم فرستادم تو،دوباره دردوحشتناک معاینه که دکترم گفت وای چقدرعالی ودهانه رحمت حسابی اماده اس ولگن ومعاینه کردوایناکه بهش گفتم خیلی استرس دارم،گفت عزیزم تو۹ماه بااون شرایط گذروندی الان که اخرشی جازدیواین حرفا،که بهم گفت اگه دردت گرفت وول کردخودتوسریع برسون بیمارستان اگه نه که همون۵شنبه میبینمت بیمارستان،مارفتیم به محض سوارشدن به ماشین دل دردام شروع شد،میگرفت وول میکرد،یادمه۱۰دقیقه نبودحرکت کرده بودیم به همسرم گفتم فکرکنم امشب وقتشه،بیخودنبودانقدراسترس داشتم،دقیق ساعت۹شب دردام شروع شد

،نازنین پسرمامان؛😍😍😍😍🤱بابایی آرزوداشت دخترداشته باشیم،روزیکه اومدی توشکم مامان بابایی بازفکرمیکرددختری،اماته دلم میدونستم پسری،روزیکه جنسیتتوفهمیدم گریه کردم،چون منم عاشق دختربودم،امااشکم اشک شوق بود،چون انگارته دلم ارزوم بود۱کپی کوچولوازبابات داشته باشم،بابایی الان باتموم وجودش عاشقته ومیگه فکرنمیکنم اگه دختربودانقدعاشقش میشدم،نفس مامان تاقبل ازتوما فقط نفس میکشیدیم،ارشای عزیزم عزیزترینی،هیچ کس به اندازه توبرام عزیزنیست،باتمام وجودم میپرستمت وروزی هزاربارسربه سجده میذارم،الهی خدااین حال قشنگوسهم دل همه خاله هابکنه😍😍😍😍😍مشاورخانواده،اگه کسی مشکلی مسئله ای داره میتونه پیام بده،همین که حال دلتون کمی روبراه بشه برام کافیه😘😘🥰

توراه خیلی دردای بدی داشتم،میگرفت ول میکردهمسرمم دستموفشارمیدادمیگفت عزیزم چیزی نیست اروم باش،چون یوگاکارمیکنه بهم میگفت چشماتوببندوفلان کاروبکن تادردام اروم بشه،ساعت طرفای۱۰ونیم رسیدیم خونه مامانم،ازپله هانمیتونستم برم بالاکه مامانم اومدتامنودیدگفت یاخداچی شدی پس تو،توکه خوب بودی وقتی رفتی،دوست مامانمم تامنودیدگفت امشب وقتشه،وای بگذریم که بااون حال وشلوغدکاری بچه های دوست مامانمواینا،شوهرم تاساعت۱که خونه مامانم بودیم مرتب بهم میگفت چشماتوببندوارومم میکردباروشای خودش

،نازنین پسرمامان؛😍😍😍😍🤱بابایی آرزوداشت دخترداشته باشیم،روزیکه اومدی توشکم مامان بابایی بازفکرمیکرددختری،اماته دلم میدونستم پسری،روزیکه جنسیتتوفهمیدم گریه کردم،چون منم عاشق دختربودم،امااشکم اشک شوق بود،چون انگارته دلم ارزوم بود۱کپی کوچولوازبابات داشته باشم،بابایی الان باتموم وجودش عاشقته ومیگه فکرنمیکنم اگه دختربودانقدعاشقش میشدم،نفس مامان تاقبل ازتوما فقط نفس میکشیدیم،ارشای عزیزم عزیزترینی،هیچ کس به اندازه توبرام عزیزنیست،باتمام وجودم میپرستمت وروزی هزاربارسربه سجده میذارم،الهی خدااین حال قشنگوسهم دل همه خاله هابکنه😍😍😍😍😍مشاورخانواده،اگه کسی مشکلی مسئله ای داره میتونه پیام بده،همین که حال دلتون کمی روبراه بشه برام کافیه😘😘🥰

دیگه میدونستم امشب وقتشه،مامانم خیلی اصرارکردکه بمونم خونشون اماگفتم حالم خوبه وبایدبرم،میخاستم برم کاراموبکنم،هنوزساک بچه روهم جمع نکرده بودم،به زورخودمونگه داشتموگفتم خالم خوبه،تارسیدم خونه سریع رفتم حموم وهمسرم اومدکمرموماساژداد،نیم ساعتی زیردوش داشت اینکارومیکردکه به خونریزی افتادم،ازدردداشتم میمردم،اومدیم بیرون،همسرم ساک بچه رواماده کردوتمام مدت حواسش بودکه من نترسم واسترس نداشته باشم بهش گفتم عزیزم توبخاب من حالم خوبه ،یکم استراحت کن وقتش که شدبیدارت میکنم که بریم به زورخوابوندمش،خودمم بادردرفتم ارایش کردم،همچین خانوم سرخوشیم من😂😂😂😂😂

،نازنین پسرمامان؛😍😍😍😍🤱بابایی آرزوداشت دخترداشته باشیم،روزیکه اومدی توشکم مامان بابایی بازفکرمیکرددختری،اماته دلم میدونستم پسری،روزیکه جنسیتتوفهمیدم گریه کردم،چون منم عاشق دختربودم،امااشکم اشک شوق بود،چون انگارته دلم ارزوم بود۱کپی کوچولوازبابات داشته باشم،بابایی الان باتموم وجودش عاشقته ومیگه فکرنمیکنم اگه دختربودانقدعاشقش میشدم،نفس مامان تاقبل ازتوما فقط نفس میکشیدیم،ارشای عزیزم عزیزترینی،هیچ کس به اندازه توبرام عزیزنیست،باتمام وجودم میپرستمت وروزی هزاربارسربه سجده میذارم،الهی خدااین حال قشنگوسهم دل همه خاله هابکنه😍😍😍😍😍مشاورخانواده،اگه کسی مشکلی مسئله ای داره میتونه پیام بده،همین که حال دلتون کمی روبراه بشه برام کافیه😘😘🥰

ساعت۳بوددیگه نتونستم دردوتحمل کنم،همسرجانوازخواب ببدارکردم بنده خداتو۱حرکت ضربی ازخواب پریدبالا،زنگ زدمامانم رفتیم دنبالشوتوراه بیمارستان من مرتب ازهوش میرفتم،وقتی چشم بارکردم جلوبیمارستان بودیم،سریع فرستادنم زایشگاه ومعاینه وگفت۴سانت بازشدی،گفتم دردام کی شروع میشه،نمیدونستم اوناییکه داشتم میکشیدم درد زایمان بود،پرستاره گفت عزیزم اینادردزایمانته دیگه،خلاصه جونم بگه براتون گردنبندوحلقمودراوردن ولباس تنم کردن وفرستادنم اتاق زایمان،اتاق زایمانم خداروشکرخصوصی بودوفقط خودم بودم،مامانم یاهمسرم هرکدوم میخاستن میتونستن کنارم باشن که مامانم اومدپیشم

،نازنین پسرمامان؛😍😍😍😍🤱بابایی آرزوداشت دخترداشته باشیم،روزیکه اومدی توشکم مامان بابایی بازفکرمیکرددختری،اماته دلم میدونستم پسری،روزیکه جنسیتتوفهمیدم گریه کردم،چون منم عاشق دختربودم،امااشکم اشک شوق بود،چون انگارته دلم ارزوم بود۱کپی کوچولوازبابات داشته باشم،بابایی الان باتموم وجودش عاشقته ومیگه فکرنمیکنم اگه دختربودانقدعاشقش میشدم،نفس مامان تاقبل ازتوما فقط نفس میکشیدیم،ارشای عزیزم عزیزترینی،هیچ کس به اندازه توبرام عزیزنیست،باتمام وجودم میپرستمت وروزی هزاربارسربه سجده میذارم،الهی خدااین حال قشنگوسهم دل همه خاله هابکنه😍😍😍😍😍مشاورخانواده،اگه کسی مشکلی مسئله ای داره میتونه پیام بده،همین که حال دلتون کمی روبراه بشه برام کافیه😘😘🥰

صدای جیغ خانومای دیگه،واااااااای😱😱😱😱چندباری اومدن معاینه کردن ویه توضیحاتی میدادن که من هیچ کدومونمیفهمیدم،بااون دردتوقع داشتن توضیحاتشونم بفهمم،خلاصه اومدن گفتن چیکارت کنیم،زایمان تواب میخای،اپیدورال،ماماهمراه،کدوم،من گفتم اپیدورال که ماما بهم گفت بهت پیشنهادمیکنم ماماهمراه بگیری چون خودت خیلی خوب داری پیش میری،واقعاخداهرچی میخادبهش بده،گفتم ماماهمراه که ساعت۴ونیم ماماهمراه اومد،چندتاحرکت بامامانم انجام دادن واسم که دردام اوج گرفت،صدای قلب نی نی ازیه طرف،دردام ازیه طرف،خلاصه که معاینه کردوگفت۷سانت شدوبعدم گفت تاساعت۶زایمان میکنی،درداش انقدوحشتناک بودکه وسطش فقط ازحال میرفتم،فکرکنم طرفای ساعت پنج ونیم شش باصدای دکترم به هوش اومدم که بهم سلام کردوگفت عزیزم زوربزن،باهرزورزدن ازهوش میرفتم

،نازنین پسرمامان؛😍😍😍😍🤱بابایی آرزوداشت دخترداشته باشیم،روزیکه اومدی توشکم مامان بابایی بازفکرمیکرددختری،اماته دلم میدونستم پسری،روزیکه جنسیتتوفهمیدم گریه کردم،چون منم عاشق دختربودم،امااشکم اشک شوق بود،چون انگارته دلم ارزوم بود۱کپی کوچولوازبابات داشته باشم،بابایی الان باتموم وجودش عاشقته ومیگه فکرنمیکنم اگه دختربودانقدعاشقش میشدم،نفس مامان تاقبل ازتوما فقط نفس میکشیدیم،ارشای عزیزم عزیزترینی،هیچ کس به اندازه توبرام عزیزنیست،باتمام وجودم میپرستمت وروزی هزاربارسربه سجده میذارم،الهی خدااین حال قشنگوسهم دل همه خاله هابکنه😍😍😍😍😍مشاورخانواده،اگه کسی مشکلی مسئله ای داره میتونه پیام بده،همین که حال دلتون کمی روبراه بشه برام کافیه😘😘🥰
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز