2777
2789
عنوان

خانم های که تجربه بارداری دارن وسنو گرافی گرفتن

| مشاهده متن کامل بحث + 375 بازدید | 67 پست
الهی آمین دعا کنم این ماه باردار بشم بخدا خیلی دلم گرفته نی نی میخوایم

انشالله خدا این ماه بهت نی نی بده گلم به منم همین ماه نی نی بده.اقدامت چه جوریه گلم؟شاید درست اقدام نمیکنی.از روغن یا ژل واسه روان کننده استفاده میکنی؟

۲تا حاجت دارم لطفاواسم ۲ تاصلوات بفرستین ودعا کنین .هرکس فرستاد بهم بگه براش سوره حمد بخونم😍

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

تازه درد داشتم یعنی الان میشه نزدیکی داشته باشیم یادیگه هیچ چون دیگه درد ندارم

نه گلم میتونی الان داشته باشی.۲۴ساعت تخمک زنده اس وتوی این ۲۴ساعت باید بهش اسپرمو برسونی

۲تا حاجت دارم لطفاواسم ۲ تاصلوات بفرستین ودعا کنین .هرکس فرستاد بهم بگه براش سوره حمد بخونم😍
عزیزانم هر کدومتون نفهمیدید منضورم چی بودم منضورم بارداری در چند روز مشخص میشه. منم اصلا نمیدونم بار ...

اها منظورش اینه تو روز ۱۳ پریودیه ....یعنی زمان تخمک گذاری

اگه منظورتون رو درست فهمیدم نه الان مشخص نمیشه باید دو هفته از موعد پریودت بگذره تا سونو ساک رو نشون بده اول اگه پریود نشدین ازمایش بتا بدید بعدش اگه مثبت بود سونو مینویسن

دوماه بگذره چی؟ 

دوماه دیگه نشون میده صربان قلبم باید داشته باشه

عزیزای دلم لطف میکنین برای سلامتی گل پسرم یه صلوات بفرستین؟اگه فرستادین بگین منم برای حاجت شما صلوات بفرستم مهربونا🤩😍😘
عزیزانم هر کدومتون نفهمیدید منضورم چی بودم منضورم بارداری در چند روز مشخص میشه. منم اصلا نمیدونم بار ...

عزیزم توی سونو از ۷ هفتگی بارداری  مشخص میشه اگه هم تقریبا ۱۰ روز از پریت بگذره ازمایش فقط نشون میده بارداری توی سونو مشخص نیست تا ۷ ۸ هفتگی

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

الان موقعه ی خوبیه برای اقدام ان شالله یه بچه سالم و صالح

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
یعنی از الان تافردا فرصت داشته باشم مرسی گلم مرسی بانو 

اره عزیزم فرصت داری ولی یک شب درمیان روهم ادامه بده انشالله نتیجه بگیری

۲تا حاجت دارم لطفاواسم ۲ تاصلوات بفرستین ودعا کنین .هرکس فرستاد بهم بگه براش سوره حمد بخونم😍
عزیزم توی سونو از ۷ هفتگی بارداری  مشخص میشه اگه هم تقریبا ۱۰ روز از پریت بگذره ازمایش فقط نشون ...

ممنون جونم تازه دیگه اصلا روحیم خیلی بد شد وقتی گفت بارداذ نیستی گفتم دیگه فک نکنم باردارمیشم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792