2777
2789

واکنشتون چی بوده؟چطور بعدش باز ایمان آوردین بهشون؟من ک نمیتونم دیگه دلمو صاف کنم   

مثل خنده نوزادی که غرق خواب است،   مثل بوی خانه کاهگلی پس از باران  ، یا کشیدن نقاشی روی شیشه بخار کرده،   مثل پیدا کردن جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگی  ، صدای موج دریا در شب  ، بوسه‌های ناگهانی  ، چای تازه‌دم قند پهلو توی استكان کمر باریک  ، یا مثل دستان گرم مادر بزرگ  ، دوست داشتنت همین قدر شیرین است 

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

منم شده

زیر قبه امام حسین

خواسته مو از عمق وجودم با ناله و زاری گفتم

پشت سرش به فاصله یه ربع یه نشونه رسید که دلم مطمئن شد

همش منتظر بودم اتفاقه بیفته ولی نیفتاد

شاید باید یه جایی خودم یه انتخاب درستی میکردم یه تصمیمی میگرفتم که نگرفتم

قرار نیست معجزه بشه که

سلام.

بله عزیزم زیاد اتفاق افتاده،ولی ایمان ما به خداوند وابسته به گرفتن حاجاتمون نیست،خدا وظیفه نداره هر حاجت معقول یا نامعقول مارو اجابت کنه،البته که می‌تونه دل ما رو شاد کنه ولی به هزاران دلیل و برای سعادت خود ما همه خواسته هامون برآورده نمیشه،ایمان خودتون رو اینقدر دست کم نگیرید.امیدوارم خواسته دلتون هم هماهنگ با حکمت خداوند بشه.

بله شده.مطمعنم خداازپن بیشترمیدونه بخاطرهمین کفرنگفتم وایمانم حفظ شده.واقعاهم همینه خیلی جاهادیدم ای ...


احساس نمیکنی شاید خدا اصلا حرفاتو نمیشنوه و محلت نمیذاره؟؟ یا اینکه بخاطر گناهایی ک انجام دادی ازت متنفره؟

مثل خنده نوزادی که غرق خواب است،   مثل بوی خانه کاهگلی پس از باران  ، یا کشیدن نقاشی روی شیشه بخار کرده،   مثل پیدا کردن جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگی  ، صدای موج دریا در شب  ، بوسه‌های ناگهانی  ، چای تازه‌دم قند پهلو توی استكان کمر باریک  ، یا مثل دستان گرم مادر بزرگ  ، دوست داشتنت همین قدر شیرین است 

بوده اماگاهیم نبوده

ولی بزرگترین عبرتی که برام شد.یه مدت میگفتمم خدایااجونمو بگیرسته شدم.گریه زاری خیلی خیلییییییییییی تحت فشاربودم واینو هی میگفتم.تصادف کردم وخودمو یه قدمی مرگ میدیم ولی اسم امام زمان رو اوردم.قمربنی هاشم وسالم موندم فقط درحد خراش من وجفتیم.اما اکثرااا دست شکسته..پاشکسته .یه نفرمردو.... مادرحد خراش بودیم.دیگه بعداون فهمیدم چقدد جونم عزیزه.البته یه چندوقته عصبانی بشم شدید بازمیگم جونمو بگیر راحت نشم ولی ازته دلم نیس

خدایاااا کمکم کن زندگی آیندم رو به خوبی بسازم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز