زندگی ام داره سخت میگذره، دو جا دارم می رم سرکار، از 7 صبح تا 10 شب
شکر خدا که سالم هستم و شغل خوبی هم دارم اما از نظر مالی خیلی تو فشارم
امروز دکتر بهم گفت که فراموشی، سردرد و بی حالیت به خاطر دغدغه فکریه
یعنی میشه زودتر این روزها بگذره و به ارامش برسم
یکی از اشناهامون با کارمند شرکت نفت عقد کرده، پسره بهش گفته چه معنی میده جهیزیه بیاری، خودم همه تیکه های بزرگ رو می خرم
تو دلم یکم حسادت کردم ولی بیشتر ناراحتم که چرا خدا منو فراموش کرده
یه مدت طولانیه که دست به دامنش هستم که زندگیم رو سروسامون بده اما انگار نمیشنوه صدامو
التماس دعا