منم سال اخربودم امتحان ریاضی داشتم اولین سالگرد ازدواج داداشم بود قرار بود شب سوپرایزشون کنیم زن داداشم ازمایش بارداری داده بود هنوز جوابشو نمیدونست ابجیم تو ازمایشگاه بود گفت جوابش مثبته و شب میارم جوابو حسابی برنامه ریزی کرده بودیم
رفتم مدرسه وسط امتحان مامانم زنگ زد گفت بیا داداشت حالش خوب نیس میخایم ببریمش دکتر
از مدرسه تاخونه رو دویدم وقتی رسیدم سرکوچه دیدم جلوخونمون شلوغه همه گریه میکنن همش فکرمیکردم بابام ی چیزیش شده اخه داداشم مشکلی نداشت
گفتن داداشم شب تو خاب ایست قلبی کرده و تموم....