2777
2789
عنوان

دلم گرفته...

5450 بازدید | 82 پست
دوستان دلم خیلی گرفته... خیلی...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
چی بگم... خیلی تنهام احساس تنهایی می کنم... داغونم خسته ام... ایمانم هم ضعیفه که در چنین روزی ناراحتم... ممنون که توجه کردی... برام دعا کن... خدا حسین اقاتو برات حفظ کنه...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سلام مرمری جون... ببخشید خیلی خودمو نگه داشتم تو روز به این خوبی از این تاپیکا نزنم ولی نشد دیگه... خیلی دلم گرفته... تنهایی بد دردیه... فقط شایسته ی خداست و بس...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
دنیا تو را به جان داوودی قدر زندگیتو بدون برو با شوهرت اشتی کن از دلش در بیار فردا هم تعطیله اگر قهرتون ادامه پیدا کنه هیچ فایده نداره... قدر زندگیتو بدون...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
داوودی گلم
اینکه تو امروز ناراحتی ربطی به اینکه ایمانت ضعیفه نداره من مطمئنم ایمان خیلی قوی داری چون صبر زیادی داری
خیلی ها توی این روز ممکنه تنها باشن و جایی رو نداشته باشن و دلشون بگیره

دارم گریه می کنم... خدا رو شکر که به اصطلاح شوهرم هم نیست می تونم راحت گریه کنم... خیلی خسته ام... خیلی تنهام... نمی شه بیان کنم چه حالی دارم... بیکار هم نیستم اتفاقا کلی کار و وظیفه برای انجام دادن دارم ولی توان ندارم...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792