دلم داره میترکه میخام زار زار گریه کنم ....
شش ماه پیش بود سر یه دعوای الکی با مادرشوهرم که خون به پا کرد توزندگیم دو ماه از خونم دور بودم سر دخالت کردن تو زندگیم پر کردن پسرش من دور شدم از خونم کتکم زد از خونم بیرونم کرد هر چی فحش ناسزا بود به خانوادم گفت
چون همسرمو دوسداشتم برگشتم زندگی ما تا طلاق رفت
ولی تو این مدت که برگشتم نتونستم ببخشمش از مادرشوهرم متنفر بودم ارتباطمو کم کردم با خودم بود قطع میکردم
ولی به خاطر زندگیم به اجبار میرفتم پیششون
الان یه ماهی میشه نمیدونم چرا شوهرم نمیره پیششون اینم بگم ما تو یه ساختمونیم .....