خسته شدم از بس خواهرا شوهرم و‌مادر شوهرم باهام قهرن و‌دشمنی میکنن بخدا خسته شدم من از کینه و‌نفرت قهر دشمنی بیزارم چیکار کنم حتی خونه شون م عید رفتم همگی رفتن تو اتاق درو‌بستن جز مادر شوهرم اونم جلو‌شوعرم باهام‌احوالپرسی میکنه وقتی خودم تنها ببینه حتی جواب سلامم نمیدم بخدا خسته خسته خسته شدم بعضی مواقع میشینیم‌گزیه میکنم‌تا سبک‌شم اخه دشمنی باید ی دلیلی داشته باشه من تا حالا حرفی نزدم بی احترامی نکردم
چرا انقد برات مهمه بگو به درک اصن برات مهم نباشه تو هم مث خودشون باش بیخیال باش اگ شوهرتم چیزی گف بگو اونا با من بد رفتار میکنن
بی دلیل یعنی؟
پس مریضن دیگه
ادم سالم که بی دلیل به دیگران توهین نمیکنه
خوشبختی ینی همین😊
چرا میری خونشون آخه؟
چرا واضح ازشون نمیپرسی باهات چه مشکلی دارن؟؟؟
و اینکه ناراحتی از این وضع و میخوای کنارشون ی زندگی آرومی داشته باشی
حتما دلیل داره کاراشون ما با عروسمون کاری نداریم نه احوالی میپرسیم نه به کاراش کار داریم دلیل داریم خوشمون نمیاد از کاراش
اخه تا هر چ‌مجرد بودم نه دشمن کسی بودم نه کسی دشمن م‌بود زن برادرم دارم بخدا خوبیم باهم نمیگم مشکل نبود ولی حلشون میکردیم عیدا یلدا ها تاسوعاها عاشورها هر مناسبتی همیشه دور هم‌جمع میشدیم اینا عجیب و‌غریبن ،گهگاهی میزنه ب سرم‌برم‌بگم حداقل دلیل قهر و‌دشمنی تون بگید منم‌قانع شم
تو نمیتونی همه رو راضی کنی
بهتره بهش فکر نکنی
شاید انتظارات بیش از حد دارن
مثلا کادو خوب براشون بخری
یا براشون هزینه کنی
یا مثل خودشون باشی
به نظرم اگه تو برخوردت خوبه ولی اونا کم محلی میکنن مطمئن باش مشکل از تو نیست
اینو میتونی خوب بفهمی خودت
شوهرت چی میگه؟
چرا جدی میگیری؟
خواهرشوهر نفله شده ی من پارسال بهم توهین کرد گفت بی خانواده و ...
من یه مدت همش گریه میکردم ولی بعد محل... ندادم
الان راحتم چون خودش بد میشه ضایع میشع
با شوهرت صحبت کن نمیشه که بیخودی قهر باشن تک تک برو پیششون بهشون سر بزن ببین چیزی میگن یا نه
منم ی دلخوری های با زنداداشم دارم اون اوایل که اومده بود تو خونمون پشت سرم حرف زد بعدشم قسم دروغ خورد جلوم الان سعی میکنه خوب رفتار کنه ولی من دلم باهاش صاف نمیشه میترسم ازش
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
19 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
