2777
2789
عنوان

نامه های پست نشده۲

82 بازدید | 0 پست

*یکی از بهترین خاطراتمه

*کپی فقط با ذکر نام نویسنده


سلام ماه من

ماه منیر

امروز دوستم پیام داد آهنگ حدیث دل استاد بنان رو داری؟


آهنگ پِلی شد

و خاطرات هم هجوم آوردند


داشتیم قدم میزدیم ..

یه مغازه صدایِ آهنگشو تا تَه برده بود بالا ..

.. " به سویِ تو به شوق رویِ تو به طرفِ کوی تو .." 

گفت " به به عجب آهنگی بیا بشینیم اهنگو گوش بدیم تموم که شد بریم .. بشینیم!؟ "

گفتم " بشینیم" ..

نشستیم کنارِ هم روی جدولایِ کنارِ خیابون ..دستشو انداخت گردنم .. تعجب کردم ولی به رویِ خودم نیوردم ..

همینطوری داشت با اهنگ زمزمه میکرد .." ببین چه بی پروا رهِ تو میپویم بگو کجایی .." 

سرم پایین بود داشتم گوش میکردم به صداش ..

گفت " همیشه این اهنگو که میشنوم یادِ اون فیلمه میوفتم ..یادم نیست اسمشو، میدونی کدومو میگم؟! " 

 گفتم " اولین شبِ آرامشو میگی؟! "

"اهان آره همین بود ..همیشه کلِ فیلمشو نیگا میکردم که برسم به تیتراژ آخرش که این اهنگ بود .."

خندیدم و گفتم " منم همیشه این اهنگو که میشنوم میرم تو دورانِ جوونیای پدربزرگ مادر بزرگم .. تو عشق بازیاشون .. یادِ این گرامافونایِ قهوه‌ایِ قدیمی که .."

حرفم قطع شد ..

سنگینیِ نگاهشو حس کردم رو خودم ..

گفتم " .. چته چرا اینجوری نگاه میکنی؟! .."

گفت "چقدر قشنگ چیز تعریف میکنی .. دستاتو تکون میدی و سرتو تکون میدی و ..دلم تنگ شده بود واسه این کارات .."

سرم و انداختم پایین و خندیدم ..

دیگه این لحنِ عاشقانش کم کم داشت از یادم میرفت ..

اومدم بقیه حرفمو بزنم که دست کشید به صورتمو گفت " دوست داشتنِت واسم تمومی نداره .." 

بازم جا خوردم .. بازم واسم عجیب بود .. اما این بار نتونستم به رویِ خودم نیارم.. رومو اونور کردم که نبینه اشکامو ..

همینطوری که روم اونور بود با صدای پر از بغض گفتم "این آهنگ چرا تموم نمیشه پس .."

تظاهر کرد به نفهمیدنِ بی توجهیم و گفت " تموم میشه اینم .. مث هر چیزِ دیگه‌ای که تموم شد .." 

بی اراده برگشتم سمتِش ..

گفتم " پس تو چرا تموم نمیشی برام؟! پس چرا من تموم نمیشَم برات ..؟!"

زل زده بود تو چشام .. دستشو اورد بالا اشکایِ رو گونمو پاک کرد .. مث آدمایی شده بود که یادشون رفته حرف زدنو ..

سرشو انداخت پایین و کیفشو از رو زمین برداشت ..

گفت " پاشو بریم اهنگ تموم شد .." 

بقیه‌ی راهو فقط به این یه تیکه از آهنگ فکر میکردم ..

"کِی رود رخِ ماهت از نظرم نظرم .."

«شاعر هم فهمیده بود بعضی چیزها هرگز تمام نمیشوند ..

بعضی چیزها همیشه پایانِشان باز میماند ..

همیشه


✍سن.سیز

✍شیرین_قلی وند



بر قامت دلربای مهدی عج صلوات.کور و کَر عشقیم؛ تو کَر، من ز تو کَرتر🤕                                    تو خاک به سر هستی و من خاک به سر تر😑😒                               گویند که عشّاق جهان عقل ندارند🤪                                                یعنی تو خَری، من به مراتب ز تو خَرتر
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792