عروسیها رو یادتونه
چقدر برای رقصیدن التماس میکردن
تا وسط مجلس دستهای طرف میگرفتن و میکشیدنش
بعد یهو انگار
طرف زدی به برق
دستها عین بال عقاب باز میشد و از اینطرف به اونطرف
دامنش جابه جا میشد
وای دلم لرزید ...
یه لحظه یه چیزی فرو ریخت تو وجودم ...
عاقا ..من از اول نگاه کردم و گریه کردم 😭😭😭😭
هیچی مثل بچگیمون نمیشه چه دوران خوبی بود
انه تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت وقتی روشنی چشمهایت پشت پرده های مه الود اندوه پنهان بود...
کارتون لوک خوش شانس هم صبحهای جمعه پخش میشد
با اون صداگزاری فوق العادش
این عکسو از کجا پیدا کردی ؟؟؟!! وای خداااا
مقوای سفید ، چسبای رنگی دورش ، بسم الله که با خودکار از روش میرفتیم ، جوک و چیستان تکراری میزاشتیم پایینش ..
من طراحیم خوب بود همیشه با من بود عاشقش بودم دوساعته تموم میکردمش
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
