پریروز رفتم خونه مامانم بعد شب بااصرارموندم شوهرمم رفت خونه شب بعد اومد گف نیم ساعت میشینم بریم خونه ماباجاریم یجاس خاهرشوهرم میخاس بیاد خونمون فعلا ک مانبودیم رفت خونه جاریم تامابیایم منم ب شوهرم گفتم بمونیم واس شام اونم چیزی نگفت بعد قبل شام شروع کرد بحث کردن ک چرا نشستی و این حرفا تاوقتی ک اومدیم خونه یک شب شد شوهرم توراه خیلی عصبی شد ک چرانشستی ابجیم اومده بود یکم بحث کردیم بعد گف دیگ حق نداری بری خونه مامانت الانم بام قهره