منم اولا اینقد برام عجیببود الان نه دیگ طبیعی شده شب طاسوعا ی بنده خدایی ز زد گف میام دنبالتون بریم ی جا خیمه زدن خیلی خوبه و فلان پاشدیم رفتیم من دستمال کاغذی هم برداشتم ک گریه کنم رسیدیم سه راه کاشانی دیدم خیمه زدن مردونه رنونه جدا کردن فقط پذیراییه ی اهنگ نوحه مگذاشته بودن چایی خوردیم جات خالی عدسی هم دادن بعد هی منتظر شدم ببینم کی مجلس شرو میشه ک اون بنده خداها گفتن خب دیگ بریم؟مام گفتیم بریم😐 اومدم خونه میگم این الان چی بود؟؟؟رفتیم برا خوردن؟ اصن مونده بودم خیلی عجیب بود برام اینا مشهدی اصیل ازینا ک خیلی اهل خدا پیغمبرن مثلا