ما یه حسبنیه در محله قبلی که قبلا زندگی می کردیم ، داریم پدرم روزای تاسوعا و عاشورا اونجا نذری میده، در رو باز میزاریم تا غریبه و آشنا بیان داخل، سفره می اندازیم برای غذا،
کفشم تقریبا نو بود ، دو سه بار بیشتر نپوشیده بودمش، خیلی کفش راحتی بود ،
ما جز سرپایی ها بودیم، یه سری غذا بردم داخل تا رفتم داخل حسینیه و برگشتم که برم بقیه غذا ها رو از پایین بیارم برای خانما ، دیدم کفشم نیست، آب شد رفت تو زمین، کل حسینیه رو گشتیم و جارو هم زدیم، نبود که نبود،