2777
2789

بچه ها مادرشوهرم ازینا بوده ک دم ب دقیقه ب سوهزم میرسیده ابمیوه و چند مدل غذاو....خلاصه من خیلی بدم میومد ازین رفتار عین بچه ها با شوهرم رفتار میکردند الانم یک ماه از عروسیمون گذشته ز میزنه میپرسه چی پختی برنج های نذری نخورین خوب نیس خودت برنج بپز میگم شوهرم خابه میگه تو خاب بیدارش کن بهش شربت ابلیمو بده یا ز میزنه از شوهرم میپرسه من چی پختم‌.......چی جوابشو بدم ک بی احترامی نشه ولی بفهمه هم کارش زشته؟؟؟؟

کم کم حساسیتش کم میشه اولشه

دوستان گلم شیرازی هستم دیگه نپرسید کجایی هستی😘تیر 98:سلام خدا جونم ممنون که میخوای این ماه بعد چهار سال بهم نی نی بدی😘و تیکرم رو واقعی کنی.دوستت دارم.😘 31 مرداد:یک هفته قبل موعد بعد دو ساعت بی بی یه هاله خیلی توهمی انداخت😬.3 شهریور:میدونستم این ماه میخوای یه بچه سالم و صالح بهم بدی.عاشقتم خدا جونم.خودت ازش محافظت کن سالم بیاد بغلم😍26 شهریور:خدا جونم ممنون که صدای قلب عشقم رو شنیدم عاشقتم خدا جونم چجوری شکرت کنم😄.1آبان سونو nt الهی قربون دست و پای کوچولوت برم مادر با دیدنت قند تو دلم اب شد.خدایا ممنونم ازت❤16آذر سونو انومالی:👧دختری دارم با چشمای مشکی،پیرهن گلدار دومن زرشکی،دختر من صد قل هو الله داره،چشم سیاش هزار ماشالا داره ،خدایا شکرت بخاطر سلامتی عزیز دردونم😇1 دی:سلام مامانی قشنگم اتاقت مبارکت باشه الهی دورت بگردم💋.14 دی:امروز حرکاتت رو بوضوح از رو شکمم دیدم فکر کنم خیلی گرسنه ای که چند تا ضربه محکم به مامان زدی چراغ خونم.دردت به جونم.خدایا روزی هزار بار شکرت میکنم💞

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خودت مستقیم چیزی نگو

ب شوهرت بگو بش بکه

وزن اولیه ۶۶🥲 وزن هدف ۶۰🫠خب شدم ۵۹.۸۰۰🤩 فقط تو یک ماه اونم بدون ورزش، فقط با کالری شماری🫣 هدف بعدیم ۵۸ هست🙂‍↕️ قد ۱۶۰. شدم ۵۶، ولی الان با ریزش مو درگیرم😂😂😂

چرا از الان میخواییی دلخوری پیش بیاد واقعا درکت نمیکنم

الهی راه هیچ کس به بیمارستان و مطب و درمانگاه و دکتر نیفته فقط اونایی که می خوان زایمان کنن برن به دل خوش برگردن لطفا برای سلامتی پدر و مادر منم دعاکنید الهی هیچ وقت استرس سلامتی پدر و مادرتون و نداشته باشید 

باید ی بار خیلی جدی به شوهرت اخطار بدی

پروردگارا شکرت که بهترینها را برایم مقدر کردی.پدر و مادری که مثل کوه پشتم هستند همسری که عاشقانه و دلبرانه کنار هم زندگی میکنیم دختری که مثل گل پاک است و برادر و خواهری که عاشقانه همدیگر را دوست داریم...خدایا شکرت که در این دنیای به این قشنگی حسرت هیچ بر دل این بنده ات نگذاشتی❤

بگو دست خر سرخ شده داریم دیگه نمیپرسه چی پختی

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز