2777
2789
عنوان

به نظرتون زیباست ؟ یا نه

217 بازدید | 11 پست

روح من پیش از این ها رفته بود 

روزی از روز های تلخ روزگار

پرگشود و رفت اینگونه چرا

تلخی روزم را می کرد اشکار

روح من پیش از این ها رفته بود 

در شبی سرد و بلند و خوفناک

در شبی بس غم انگیز و نژند

در همان تاریکی دور از روشنا

مرگ من دیر است اما میرسد

می روم در پس این روح نزار

روح من رفت اما من چرا

می نشینم تا که یک روز او بیاد

می روم اما این دنیا چرا 

بی منی ها را نداند اشکار

می روم اما تو بدان

بی من این دنیا نیست انقدر بی ملال

روح من رفت و مرا خواهد ربود 

یکی از این تلخ و شیرین روزها 


این شعر دوستمه و می خواستیم بدونیم نظر شما عزیزان چیه

تعداد رای : 21
نظرسنجی
بله
13
61%
خیر
8
38%

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

زیبا بود اما جای بهترشدن هم داره.خلاصه که ۹از۱۰

من زنم.... در گلوی زمین گیر کرده ام قدری حرف می خواهم و کمی آزادی!!! دوباره سیب بچین حوا من خسته ام بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند‏‎‏‎‏‎‏

خب عزیزم شعر نو همینه دیگه 

اتفاقا تو یکی از شعراش برای  همین تضاد قافیه و شعر نو نوشته بود

اه تو نیستی و این دفتر من 

دست به دامان غریبان شده است

که شوند منزله ی یاد تو

که شوند قافیه ی شعری نو

خب واقعا برای دوستی که ازم در خواست کرده بزارم مهمه وگرنه نمی گذاشتم

درکل بد نیست .ولی قافیه هاش جور نیس واقعا و یه سری ایرادای دیگه

فکر بستنی تو فریزر نمیزاره بخوابممم.....طفلی هم تنهاست هم سردشه😪😪😌
خب واقعا برای دوستی که ازم در خواست کرده بزارم مهمه وگرنه نمی گذاشتم


اون بیت که نوشته ..مینشینم تا که یک روز بیاید 

رو عوض کنه 

در کل خوب بود جالبه 🌷




لایک نفرمایید دوستان به غیر از استارتر عزیز و کاربر محترمی که ریپلای کردم لااقل بفهمم پستم رو خوانده اید  عزیزان .زندگیِ فعلیِ من و شما در برابر زندگیِ بَعدی،بسیار کوتاه،بسیار فرعی وبسیار ریز و گذراست.همچون جرقه ای است که از آتش اجاقی بپرد و گم شود.برای آنکه در زندگیِ بَعدی تا ابد و برای همیشه در آسایش و شادی باشیم ، کافیست همین یک لحظه ی گذرای عمر این جرقه را خوب بمانیم...

این شعرشو من بیشتر می پسندم

آنگاه روشنای خورشید
به تاریکی می گراید
و پرده ها همچنان
پنجره ی متروکم را
ز من پنهان می دارند
و من از آفتاب گریزانم
از طللع از امید
می هراسم
امید های پوچ و تو خالی
فردا های بی خورشید
در های در انتظار
درد های بی درمان
تمامیشان از برای من
بی پایان خواهند بود
آنگاه خواهم گریخت
از این همه درد
پناه خواهم برد بر آغوش مرگ



ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز