از همین الان بگم به چیزی ک میخام بگم اطمینان ندارم و فقط میخوام باتون درمیونش بزارم شاید بتونین برام تفسیرش کنین ، به حرف مامانم اهمیتی ندادم گفتم حتما بدش میاد راجب این چیزا حرف بزنم داره یکاری میکنه ک دیگه دنبالش نرم ، طبق معمول رفتم تو اتاقم خوابیدم ، همه چی عادی بود تا نمیدونم چند صبح ، یهو چشمام باز شد دیدم رو به بالا خوابیدم و همه جا تاریکه ، صبح ک پاشدم گفتم شاید بختک بوده ولی نبود چون من میتونستم حرکت کنم ، بع پهلو خوابیدم و چشمامو بستم ( من هیچوقت یهو از خواب نمیپرم و اگ هم بپرم انقد هوشیار نیستم ک یادم بمونه) خلاصه ب پهلو خوابیدم و از همون لحظه شروع شد خوابی ک واسم عین روز روشن بو ینی حس میکردم خواب نیست اصن واقعیته! منو خونوادم تو یع مکانی بودیم اونجا خیلی عجیب بود و هممون فهمیده بودیم ک جن دارع ، خیلی ترسناک بود ، خیلی و درست ساعت یازده صبح درست مث همون باری ک نصف شب بیدار شده بودم همونجوری از خواب پریدم و دیدم دوباره رو به بالا خوابیدم (هیچوقت رو به بالا نمیخوابم) و کمرم و پشت پاهام به شدت درد میکنه ، چی فک میکنین؟