اولین خاطره ای که همیشه یادمه مال پیش دبستانیمه . یه معلم داشتیم خانوم فرید منش من عاشقش بودم روز آخر تو حیاط زار زار اشک میریختم و نمیتونستم ازش جدا بشم .
اولین خاطره دانشگاهم روز ثبت نام بود من آبجوش رریخته بود رو پام و با پای باند پیچی شده رفتم واسه ثبت نام .
اولین خواستگارم رو هم یادمه اصلا تو فاز ازدواج نبودم وقتی اومدن خونمون منم انگار مهمون معمولین صاف رفتم نشسستم کنارشون نیشم هم تا بنا گوشم باز بود البته بچه نبودم ولی کلا فاز فکریم تو ازدواج نبود .
اولین جمله عاشقانه ای هم که از شوهرم یادمه روز خواستگاری بود که به پدرم گفت من عاشق لبخند دخترتونم و قول میدم تو زندگی تمام تلاشم رو بکنم که این لبخند همیشه رو لبش باشه
اولین بار که حامله شدم پوچ بود البته بدون آمادگی قبلی و فقط در حد آزمونو خطا بود که خوب اصلا نم یارزید و اذیت شدم
اولین تکون بچه ام رو هم چند هفته پیش تو دلم حس کردم که با هیچ حسی تو دنیا قابل مقایسه نیست .
تا بقیه اولین ها فعلا خدا نگه دار