خانوما مابعد دوسال عقد دوماهه عروسی کردیم....شوهرم از لحاظ اخلاقی واقعامرد خوبیه....اما یه معضل ومشکل بزرگ دارم توزندگیم ....شوهرم با برادرشوهره مجردم تو کارشریک هستن....ازاول هرچی کارکردن رفته حساب برادرشوهرم....مغازه زمین وحتی ماشین هم بنام اونه.....شوهرم قول داده بود قبل عروسی مستقل شه....اما حالا تازمانی که خودش مغازه است درآمد رو میریزه حسابش ولی وقتی برادرشوهرم میاد حق شوهرم وهمه چی رو اون برمیداره....من دیگه واقعا خسته شدم...صحبت کردن هم فایده ای نداره.... بنظرتون چیکارکنم؟؟؟ ایندفعه میخام بگم میرم خونه پدرم و هروقت مستقل شدی برمیگردم....
راستی می دونستین که تو زندگیتون تا زمانی که یه چیزی براتون خیلی مهمه از همون موضوع ضربه می خورین؟ تا زمانی که آرزویی فکرتونو درگیر کرده و درموردش ترس و خوشحالی زیاد دارین اون آرزو برآورده نمیشه؟ می دونستید تو این دنیا هیچی از هیچی نباید براتون مهم باشه جز خـــــدا؟ می دونستین یا نه؟ حالا بدونین یاد بگیرین که بدونین ...
گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود_گاهي نميشود که نميشود که نميشود_گاهي بساط عيش خودش جور ميشود_گاهي دگر تهيه بدستور ميشود_گه جور ميشود خود آن بي مقدمه_گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود_گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است_گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود_گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست_گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
جمله ی چرا انقدر زود ازدواج کردی؟ به اندازه ی جمله ی چرا ازدواج نمیکنی؟ زشته! جمله ی سومین بچه رو میخواستی چیکار؟ به اندازه ی سوال چرا بچه دار نمیشی ناراحت کننده اس! به اسم روشنفکری در زندگی دیگران دخالت نکنید🙏