من و خواهرام با مامانم خیلی راحت بودیم و خبرداشت و من راصی بودم چون خیلی کارامونو کنترل میکرد و با دوس پسرامون(که الان هر سه تاشون شوهرامونن😁😁)حصوری برخورد داشت،اما بابام نه و اصلا براش تعریف نشده بود تا وقتی اومدن خواستگاری و با سه تاشون مخالف بود و مامانم محبور شد بهش بگه بچه هات اینارو میخوان(البته تو سه تایم مختلف بودا...کلا بابام هر دوسه سال از یکیمون ناامید میشد😂😂)