سلام
من تازه ازدواج کردم
پدرشوهرم فوت شده
همسرم یه داداش داره از خودش کوچکتر و دوتا خواهر که ازدواج کردن
ما طبقه بالای خونه مادر شوهرم هستیم
همیشه به این دید نگاه میکردم که گناه داره مادرشوهرم همسرشو از دست داده و اینا براش همیشه از عروس جلو بودم ولی اون خودشو ازم دور میکرد
منم میخوام مثل خودشون باشم
دقیقا مثل یه عروس
نمیدونم از کجا شروع کنم
همینکه این تصمیمو گرفتی یعنی شروع کردی😁
از همین جا و الان،میتونی کمتر بری بالا،ورفتی زیاد خودتو به در و دیوار نزنی
زیاد نمیرم
برمم چیزی رو بهونه میکنم میام خونه خودم
امما همسرم بیش از اندازه فداکار هست
الان یه خواهر شوهرم شهر دیگه است
یکیش هم زایمان کرده
مادرشوهرم با همسرم رفتن خواستگاری برا برادر شوهرم
اونام یه شهر دیگه هستن
بهم نگفتن تو هم بیا
درحالیکه جا داشت بگن
منکه تا ابد محکومم به لال موندن جلو مادر شوهر
شوهرم میگه مامان از انگشت نَبُریده خون راه میندازه حالا که ساکتی وضعمون اینه تورو خدا جواب زرهاشو نده😐😐😐
تو هم بهشون بی محلی کن
متاسفانه شوهر من انقدر خوبه و همه رو به چشم خوب میبینه
بعدشم اینا میخواستن برند خواستگار رمز بازی میکردند انگار چی شده
کارگاه بازی
والا دیگه برا پسر خواستگار میرند کار گناه نمیکنند که
تازه اخلاقشان این باشه نمیسوزم
الان برا بقیه باشه دوست دارند تا ته قضیه رو دربیاره و ول کن نیستند
هرچند من اصلا دختره رو از پیج برادر شوهرم پیدا کردم و دیدم همچین مالی هم نیست
