سلام
من سه سال پیش داشتم تو خیابون میرفتم ک یه پسره افتاد دنبالم با دوچرخه تا نزدیکای خونمون دنبالم میومد تا یه شماره رو کاغذ نوشته بود انداخت جلوم هرچی گفت بردار برنداشتم که دیدم خیلی سیریشه ، خلاصه برداشتم و گفتم زنگ نمیزنم ولی بخاطر روحیه ی ضعیف و شکست عشقی ک تازه خورده بودم وسوسه شدم و پیامش دادم بعد فهمیدم ک پسره برای شهرمون نیست و اومده خونه مادربزرگش چند روز . خلاصه ک گفت قصدش ازدواج هست و جلو خودم زنگ زد مامانش که من یه دختری رو دیدم و میخوامش و یه دفعه مامانش از دهنش در رفت و بهش گفت تو آدم بشو تا برات بگیرمش. خلاصه گذشت و بعد کم کم فهمیدم معتاد داغونه و هرویین میکشه . خودش گفت بهم و گفت کمکم کن ترک کنم . من احمممق گفتم باشه . دیگه ب زور رفت کمپ و بعد چند هفته اومد بیرون و باز کشید. آها اولش هم میگفت ما میلیاردر هستیم و فلان و چنان . منم باور کرده بودم .یه شب مادربزرگش زنگ زد گفت این معتاد هست زندان بوده پول یه جوراب هم نداره ک الان بیاد برات بخره ، گفت ک دیدم ساده ای گفتم بهت بگم . دیگه منم ولش کردم سیمکارتمو عوض کردم . حالا بعد سه سال هر موقع تو خیابون میبینتم تعقیبم میکنه و الکی گوشی میگیره در گوشش و حالا بحساب با من حرف میزنه . چکااار کنم از دستش خدااا ب قران تا چن روز بعدش ک دنبالم میکنه استرس و اضطراب دارم