2777
2789

من بعد از سه سال ونیم از ازدواجم واسه بار اول رفتم دکتر زنان تا آزمایشات قبل بارداری رو انجام بدم طبق سونویی که دادم دکتر گفت تنبلی تخمدان دارم ومحاله طبیعی باردار بشم اگه بشم هم خیلی زود سقط میشه اونموقع بود که دنیا رو سرم خراب شد نظرش این بود. که باید داروهای تحریک تخمدان بخورم تا پنج ماه مقاومت کردم ونخوردم اینقدر تحت فشار بودم که حتی پریودمم ما منظم بود ماه اولی که لتروزول خوردم کیست زدم پزشکمو عوض کردم گفت تا دوماه نخور بهم پودر اینوفولیک داد ماه هفتم بود که واسه اولین بار تو عمرم تاخیرم از دو هفته گذشت چقدر امیدوار شدم با اینکه بیبی چکم منفی بود ولی رفتم لباس بچگونه خریدم همش با بچم حرف میزدم روز بیستم رفتم آزمایش خون دادم تا جواب حاضر شه از اونجا تکون نخوردم وقتی جواب اومد حتی مسول آزمایشگاه مونده بود چطور بهم بگه منفیه دنیا رو سرم خراب شد بزور خودمو رسوندم خونه درو که بستم افتادم رو زمین وزار زدم واقعا نمیکشیدم شاید فکر کنین سوسولم ولی تو شهر غریب بودم وهمه دوروبریام بچه داشتن از طرفی مهر بچه ناجور به دلم افتاده بود دوباره رفتم دکتر اولش خواست بهم دارو بده ولی وقتی حال روحیه خرابمو دید گفت یمدت بیخیال دارو ودکتر شو تا شش ماه نیا دکتر برو پیش خونوادت یمدت فقط خودتو لاغر کن وپودر اینوفولیک بخور تو این مدت خودم سپردم بخدا یکم دلم آروم شد محرم بود چقدر واسه علی اصغر لالایی خوندم چقدر تو هییتا گهواره خالی تکون دادم از خدا خواستم محرم بعد بچه دار شده باشم تو این مدت از شوهرم خجالت می‌کشیدم وقتی میخوابید نگاش میکردم دلم براش می‌سوخت حتی به این فکر میکردم اگه بچه دار نشدم ازش جدا میشم شبا که میخوابید از جام بلند میشدم قرآن دستم می‌گرفتم وزار میزدم هستین بقیشو بگم

خب

😍تیکر تولد یکسالگی 😍زنی را می شناسم من ؛که در یک گوشه ی خانه میان شستن و پختن درون آشپزخانه سرود عشق میخواند نگاهش ساده و تنهاست صدایش خسته و محزون، امیدش در ته فرداست...زنی هم زیر لب گوید؛ گریزانم از این خانه ولی از خود چنین  پرسد: چه کس موهای طفلم را پس از من میزند شانه؟ زنی با تار تنهایی؛  لباس تور میبافد زنی در کنج تاریکی نماز نور میخواند. زنی خو کرده با زنجیر؛ زنی مانوس با زندان تمام سهم او اینست نگاه سرد زندانبان..زنی را می شناسم من؛که میمیرد ز یک تحقیر ولی آواز میخواند که این است بازی تقدیر. زنی با فقر میسازد؛ زنی با اشک میخوابد زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمیداند...زنی واریس پایش را؛ زنی درد نهانش را ز مردم میکند مخفی که یک باره نگویندش چه بد بختی ،چه بد بختی...زنی را میشناسم من؛ که شعرش بوی غم دارد ولی میخندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد ... بانوان عزيزی كه هر كدام در پس لبخندشان غمی پنهان دارند !

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

همه اینا گذشت از داخل پوچ بودم ولی حفظ ظاهر میکردم چون استرسم حتی رو شوهرمم اثر گذاشته بود ولی چند وقتی بود ته دلم روشن شده بود دیگه کفر نمیگفتم ولی هر بار که پریود میشدم به مرگم راضی میشدم تو این مدت نه کیلو لاغر کردم گذشت تا رسیدم به ایام فاطمیه دوستم نذر اش داشت ده روز مونده رفتیم کمکش این دوستم همیشه بشوخی می‌گفت واست نمیشه الکی میگی نمیخوام خیلی وقت بود دیگه تو دوره همیاشون نمی‌رفتم ولی اینبار گفتم میرم من پوست دستم وحشتناک حساسه ولی با این حال نشستم به پیاز خورد کردن همه انگشتام پوستش باز شده بود ولی چسب زدم وادامه دادم ده روز دیگش میشد فاطمیه وروز پخت آش همه میگفتن اش فاطمه زهرا زود حاجت میده با اینکه هزارتا نذر کرده بودم گفتم منم نذر اش میکنم یعنی میشه تا ده روز دیگه بفهمم حاملم خودم از امید واهیم خندم گرفت آخه این ماه همه چیم بهم ریخته بود از یه هفته بعد پریودم لک بینی داشتم همش فکر میکردم پریودم ولی فرداییش کامل خشک میشدم گذاشتم پای اینکه تیروییدم باز بهم ریخته

دیگه طاقت قصه نداشتم تو این مدت همش مهمون داشتم بیرون میرفتم خونه تکونی میکردم به این خونریزی ها هم توجه نمی‌کردم تا اینکه موعدم گذشت وباز اوضاع همین بود حتی جرات نداشتم بیبی چک بزارم مطمین بودم نیستم پنج روز از موعدم گذشته بود زنگ زدم شوهرم یه بیبی چک بخرولی امیدوار نشو خبری نیس خونه دوستم بودم یازده شب بود شوهرم اومد اول میخواستم فردا صبح بزارم ولی گفتم بزار امتحان کنم اولی رو گذاشتم دیدم هر دوتا یه خط کمرنگ که وسطش خالیه اونم بعد چند دقیقه دومی رو گذاشتم باز همینطور ولی سریع تر خطا قرمز شدن لحظه به لحظه وسطشم پر میشد شوهرمو صدا زدمو نشستم به گریه کردن اصن باورم نمیشد رفتم رو جلد بیبی چک خوندم نوشته بود حتی خط کمرنگ مثبته

شانسم خرده بود به تعطیلات طاقت نداشتم صبر کنم رفتم بیمارستان گفتن دستگاه خاموشه اینقدر عجله داشتم که حتی نمیتونستم برم بیمارستان خصوصی که دورترع با خواهش و التماس از دکتر خواستم که برام اورژانسی بنویسه اونام گفتن فقط بتا انجام میدیم به همونم راضی بودم یک ساعت طول کشید تا جواب حاضر شه مردم وزنده شدم وقتی رفتم جواب بگیرم قلبم داشت از جاش در میومد بنام 985بود اون لحظه خیلی امیدوار بودم رو پام بند نبودم شانسم تا دوروز تعطیل رسمی بود همش نگران لک بینیم بودم روز سوم رفتم دکتر که دیدم تا دو هفته بعد نیس از هولم اشتباهی رفتم پیش یه ماما که تو همون ساختمون بود

تا شرایطمو دید گفت یا خارج از رحمیه یا یه سقط کوچیک تو راه داری ولی بسپار بخدا وقتی این حرفارو شنیدم به مرگم راضی بودم نشستم فقط گریه کردم رسیدم خونه لک بینیم شد خونریزی تا اون لحظه نمیدونستم ماماس دفترچمو نگاه کردم دیدم ماماست یکم قلبم آروم شد کلی آمپول وشیاف برام نوشته بود که نگرفتم گفتم میمونم تا دکترم بیاد به هر سختی بود این مدتو گذروندم هربار لک میدیدم کل بدنم میلرزید

همش خدارو صدا میزدم این بچه همه دنیام بود تا این مدت گذشت و رفتم دکتر خدارو شکر دکترم خیلی آرامش میداد گفت آزمایشتو جای قبلی تکرار کن دوباره رفتم همون بیمارستان گفتن الان شبه نمیشه هرچی خواهش کردم گفت دستگاه خاموشه دیگه رفتم بیمارستان خصوصی طاقت نداشتم بمونم صبح شه چون جامو عوض کرده بودم باید چهل و هشت ساعت بعد دوباره تکرار میکردم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792