بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
وای ی خاطره طنز یادم اومد از محرم دوسال پیش که هر وقت یادم میاد میمیرم از خنده
زن داداشم تعریف میکرد اخرای تعزیه خونیه عاشورا رسیده به مراسم بعد از بس گریه کرده بوده چشماش بزور میدیده و میخواسته خودشو به خیمه امام حسین برسونه وقتی رسیده رفته تو خیمه و شروع کرد به گریه کردن
یکدفعه میبینه بوی دود میاد و صدای چند نفر که میگن این خیمه مونده به خودش میاد میبینه ای داد بیداد رنگ خیمه قرمزه نگو خیمه شمر بوده هیچی داد میزنه زن داداشم که من تو خیمم اتیش نزنین