باور میکنی اگر بگم از روز اول حدس زدم ولی اونقدر دوستش دارم و براش احترام قائلم که حتی روم نمی شد بهش بگم
چند روزی بود که خیلی حال و روزش خراب بود و همش تو فکر بود و گاهی که من مشغول انجام کارهام بودم رو تخت با آهنگ گریه میکرد
کنارش نشستم و ازش پرسیدم
هاج و واج نگام کرد و من چون هیچی نمیدونستم فقط خواستم توضیح بده و خودش خیلی گذرا اعتراف کرد
نمیتونم ببخشمش و نه میتونم ازش جدا شم
چون عاشقشم