2777
2789

نابودم کرده هیچ جوره نمیخابه مگر رو دستم تکونش بدم دستام دیگه جون ندارن یک ماهشه شما در چ حالین

واس سلامتیه نی نیم صلوات بفرست🤗البته حلالم کن ک ازت اینو میخام

یک ماهشه هنوز دوستم🤗

تا اخر دو‌ماهگی تموم میشه این رفتارش

خدا برات نگهش داره

❤️تیکر رسیدن به وزن دلخواه همراه با تاپیک بامدادخمار    ‌‌‌‌‌‌‌      گروه آبی💙                                               وزن اولیه:۸۲.۲۰۰    وزن فعلی:۷۷      وزن هدف:۶۸         

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

یک ماهشه هنوز دوستم🤗 تا اخر دو‌ماهگی تموم میشه این رفتارش خدا برات نگهش داره

وای خدا از دهنت بشنوه عزیزم بخدا فکر اینکه کی تموم میشه اینکاراش روانیم کرده الان از عصری باهاش کلنجار رفتم تا الان به زور سشوار خوابید

واس سلامتیه نی نیم صلوات بفرست🤗البته حلالم کن ک ازت اینو میخام

وا بچه یکماهه دستات جون نداره من چی بگم پسرم ۱۶ ماهشه ۱۲ کیلوئه همش میگه بغلم کن 

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
استارتر جان بنظرم چيزاي نفاخ نخور دختره؟

هیچی نمیخورم بخدا فقط برنج و مرغ میوه هم موز کمپوت هم اناناس .نه عزیز پسره

واس سلامتیه نی نیم صلوات بفرست🤗البته حلالم کن ک ازت اینو میخام
هیچی نمیخورم بخدا فقط برنج و مرغ میوه هم موز کمپوت هم اناناس .نه عزیز پسره

تحمل كن

اعصاب خودتو خرد نكن

هروقت خوابيد توهم فوري بغلش بخواب

جهنم كار خونه و ...

لااقل جون داشته باشي بيدار باشي

منم همينجور بودم

سخته اما زود ميگذره

١٦ماهه دوازه كيلو والااي دختر من٦ماهه ١٠كيلوئه خداچكنم نگرانشم

ببرش دکتر پسر منم16ماهشه13کیلو

دخترم رُز 🌹یه روز به دنیا میاد😍😍  خدا دید خیــــــــــــلی دختر دوستم بهم دوتا پسر داد 🤪🤪🤪🤪🤪
وا بچه یکماهه دستات جون نداره من چی بگم پسرم ۱۶ ماهشه ۱۲ کیلوئه همش میگه بغلم کن 

بغل که خوبه اینو تا تو هوا تکون ندم آروم نمیشه

واس سلامتیه نی نیم صلوات بفرست🤗البته حلالم کن ک ازت اینو میخام
١٦ماهه دوازه كيلو والااي دختر من٦ماهه ١٠كيلوئه خداچكنم نگرانشم

۶ ماهشه ۱۰ کیلوئه ؟ اضافه وزن داره ؟

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد

از الان عادتش بده رو پا بخابه

من تو اینترنت خونده بودم که تکون ندید برا مغز ضرر داره رو پا نمیخابوندم

 و قتی بزرگتر شد پدرمو در اورد به زور اهنگ و قصه رو پا گاهی میخوابه بیشتر وقتا نمیخابه و کل روز بیداره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز