سلام دوستان این داستان خیلی طولانیه ولی من مال همین چند وقت اخیرو میگم.
برادر شوهرم دائم الخمره و جاریمم از این زنای بسیار حرف و حدیثی و پرتوقع و خطرناکه
این جاریم با هر مست کردن شوهرش تمام خانواده رو خبر میکنه و شب و روز نمیزاره برامون منم قبلا نزدیکشون بودیم که چون خسته شده بودم رفتم دورترین نقطه شهر خونه خریدم اما بازم ما زندگی نداریم
جاریمم بچه سومشو بارداره وقتی همه خانواده شوهر گفتن سقطش کن قبول نکرد الان خودش و شوهرش از پارسال تا الان ۱۰۰ تومن سرمایه رو خوردن و شوهرش بیکار شدو مستاجرن و با اصرار اونا و مادرشوهرم،شوهرم تو شرکتی که خودشه براش کار جور کرد که ۴ روزه آقا کارش شروع شده و این سه روزشو چون مست بوده نرفته که این برای موقعیت شغلی شوهرمن بده چون شرکت سپاهیه
برادر شوهرمم چون تو مستی خیلی فحاشی و گند میزنه همه برادرا ازش دست کشیدن و مادرشوهرو جاریم دیگه فقط به ما گیر دادن نه صبح میکنن نه شب تا سه نصف شب ما گرفتارشونیم و برا هر چیزیش زنگ میزنن بدو بیا
شوهرمم دلش نمیاد بگه خب به من چه
حالا به نظرتون من به جاریم بگم دست از سر ما برداره و خودش فکری به حال زندگیش کنه چون خیلی از ما توقع کمک مالی هم داره