همش باید بخاطر هر چیز کوچیکی بجنگم..مادر خودم دشمنمه..چرا زندگیم اینجوریه ..چرا باید این حرفا رو بشنوم..دارم دق میکنم..تو 23 سالگی شدم یه آدم افسرده عصبی که فقط قیافشه که میخنده..نه دلش
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم از کودکی جنگیدم برای رسیدن به ارزوهام اما یه جاهایی برای رسیدن به یه سری چیزا جنگیدن فایده نداره چون دست تو نیست من ۲۹ سالمه مثل تو خسته شدم بریدم از طعنه هایی که به ناحق میزنن واسه مجرد بودنم واسه چیزی که دست من نیست منی که باید بشینم خونه تا یه خواست.ور در اون رو بزنه خواستگارایی که معرفشون همون ادمان و اصلا هم کفو من نیستند بریدم کاش معجزه خدا تو زندگیم اتفاق بیفته زود انقدر زود که خودم هم باورم نشه