سلام دوستان. من سه سال هست ازدواج کردم. اوایل ازدواج خیلی خانواده شوهر بهمون کمک کردن سر خرید لوازم و اجاره خونه. منطقه ما جایی بود پر مواد فروش که اسمشم نمیگم. به محل کار شوهرم دور بود. بعد من گفتم بریم نزدیک سرکارش. خلاصه اسباب کشی کردیم و بهشون روز آخر گفتیم. چون من پارسال هم میخواستم از اون محله برم ولی ماورشوهرم توطئه کرد نذاشت. تازه من صاحبخانه هم بحثم شد، پدر شوهرم رفته بود تو بنگاه پشت سر من حرف زده بود 😑😑😑 حالا امسال گفتم واسه اینکه کسی دخالت نکنه، خودمون همه کاراش رو بکنیم. حتی نمیذاشتن یه شیر آب رو خود شوهرم عوض کنه، پدر شوهرم میومد خودش عوض میکرد. حالا اینا بهشون برخورده و زدن تو فاز سنگین شدن. به نظرتون یه مرد متاهل نباید خودش مستقل تصمیم گیری کنه؟!
خوب شما اگ نظرت اینه وکارت درسته چرا برات مهمه،خودشون درست میشن..نگران نباش
بله به هیشکی ربطی نداره بهشون رو دادی که اینجوری سواری میگیرن
آره من از ما توقع داشتن همه کارای خونشون بکنیم در صورتی که ما مهمون بودیم حالا من که بچه نه ماه داشتم بعدشم وظیفه مامان من که نبود بره کارای اینا رو بکنه مامان کارای خودشم به زور میکنه خواهر شوهرم 15سالشه یه قیافه ای می گرفت برامون سر اینکه هیچ کاری نمیکردیم
مگه کلفت آوردن؟! البته دور از جون شما. بیشتر خواهرشوهرای مجرد حسودی میکنن. شاید یک درصد عروسا با مادرشوهرا خوبن. خداشاهده من مریض میشد حتی سوپم میبردم براش. ولی کلی پشت سرم حرف زده... حتی باورت نمیشه لباس عقدمو خودم خریدم، حتی طلا هم میخواستن بخرن یه نیم ست خریدن و گفتن پول نداربم... درصورتی که زیاد هم دارن... احساس میکنم زن بیوه بودم رفتم باهاشون وصلت کردم...
بخدا منم مثل خودت واسه عروسی حتی نگفتم من طلا میخوام اصلا برام مهم نیست خدا رو شکر ما دور هستیم ولی من هر چی میگفتن تحمل میگردم ولی این سری ابروم جلوی مامانم بردن سه روز اونجا بودیم غذا یه وعده درست نکرد همش شوهرم از بیرون می گرفت بدجوری بین من و شوهرم دعوا انداختن تا یک ماه مثل سگ و گربه بودیم خدا ازشون نگذره دو دفعه هم خواهر شوهر مجرد اومد خونم موند محلش ندادم
خدایی ما کاریشون نداریم، خودشون مرض دارن اذیت میکنن. ما که بچتونو ندزدیدیم. واقعا یه بار به مامانم توهین کردن، منم خیلی محترمانه جوابشونو دادم. حالا جالبه این پدرشوهر من که توهین کرد، خودش رو مادرش خیلی خیلی حساسه
عزیزم همشون همینن فکر میکنن فقط خودشونن ک پدر مادر دارن یا کسی نباید ب مامان باباشون بگن بالا چشت ابرو اما خودشون هرچی دلشون میخواد میگن
منم خیلی احترام مادرشوهرم رو نگه داشتم اما این سری باهاش دعوام شد شستمش باهاش قهرم امروزم شوهرم رفت خونشون ک با ما دو ساعت فاصله داره من نرفتم خیلی هم ارامش دارم
شوهرم خیلی بهم اصرار کرد ک برم منم گفتم جایی ک بهم ارزش و احترام نمیذارن نمیام😶
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
11 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز