سلام بچه ها
حالم خیلی خیلی خرابه ،حس بدبختی کل وجودمو گرفتع ،از وقتی ازدواج کردم یه روز خوش ندیدم ،خوشی ها خیلی سطحی و خیلی کم بودن ،ازوقتی باهاش ازدواج کردم اعصاب گرفتم ،بایه ادم یه دنده و لجباز چیکارکنم ،هیچ راه برگشتی هم ندارم ،ابروی پدرو مادرم میرع اگ بخوام برگردم خونشون خودمم میمیرم اخه تویه شهرستان خیلی کوچیک زندگی میکنیم ،نمیدونم از چیش بنویسم چیش بمونه ،بهم میگه اگ من اجازه ندم نمیتونی بری خونه مادرتم ،میگ با خالت چرارفت و امد میکنی ازش بدم میاد ،یااینک مثل زنای دیگ نمیتونم با دوستام یابافامیلامون رفت و امد کنم ،میگ همه جا باید بامن باشی ،میگ من گفتم بمیر باید بمیری گفتم بمون بمونی..دارم افسردگی میگیرم اخه دردمم ب کسی نمیتونم بگم ب خانوادم میگم اولنش خودشون ناراحت میشن مخصوصا مامانم بعدشم بااونا هم لج میوفته،خانواده لعنتیشم ازخداشونه 😔دلم میخواد بمیرم هیچ کاری ازدستم برنمیاد لاقل دعاکنید عمرم تموم شع راحتشم ،بچه هم ندارم چون امیدی ب زندگیم ندارم