2777
2789

بچه ها منو شوهرم چهارسال همدیگرومیخاستیم وقتی قرارشد بیان خواستگاری مادرش خیلی اذیت کردسرمهریه و شیربها و همسرم مجبورشدبامادر بزرگش و پدرخودش بیان.مانامزدکردیم و بلاهایی نموندکه مادرش سرمن نیاره.الانم یک ساله سرزندگیمم بازم دست از سرم برنمیداره.من باردارم چندوقته پیش باهم بحث کردیم و منوازخونه بیرون کردخودشم موندخونه مادرش.من نرفتم خونه پدرم و رفتم خونه مادربزرگ خودش.براشون همه چی و تعریف کردم ازاوله بدبختیام گفتم براشون.تواون مدت شوهرم نیومد دنبالم و بی احترامی های زیادی ب خانواده من کردوبه همه میگفت ک مادرزنم نمیزاره زندگی کنیم.مادرشم مدام میرفت و می اومد فحش و بدبیراه بمن میگفت.خلاصه داییشاش واسطه شدن برگشتم سرزندگیم.اماالان نمیزاره برم خونه پدرمادرم.درکل نمیخواددیگه من خانواده مو ببینم.خیلی اذیتم میکنه.تواین دعواهاخیلی اتفاقای دیگ هم افتاد ک نگفتم چون خیلی طولانی میشد.البته الانم خیلی طول و درازشد.ببخشید.خیلی دلم پره دعام کنیدو بگیدبایدچه کنم  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عزیزم بخاطر بچه که تو راهه خودتو اذیت نکن چند وقت دیگه همه با هم خوب میشن اون طفل معصوم یه عمر عصبی ...

من فقط نگران این بچم وگرنه خودم خیلی وقته پیرشدم هیچی ازم نمونده دیگ امیدی ندارم ب زندگی

شرمنده یر جواب میدم گوشیم هنگه.مادرش بزاره بخدا مشکلی نداریم.یعنی داریم دروغ چرا ولی ن در حدی ک بخوا ...

رفت و امدتون باهاش قطع کنید

دختر نازم من و بابایی بی صبرانه منتظر اومدنت هستیم ! فرشته کوچولوم ۲ آذر ۹۸ زمینی شد !!خدایا شکرت!!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز