من شیرم کم بود
سر هر دوو بچم ومادر شوهرم با اومدنش و حرفاش حرصم داد
همون چند قطره رو هم خشک کرد
زائو بودن و مشغول پذیرای از خانواده شوهر
مادر شوهرم و بقیه مدیون بچه ه ای منن
باباش مردو و یک حلالیت از من نکرفت بابت 15 سال زحمتی که رو دوش من گذاشت
حتی شوهرم یا بقیه هم نگفتن حلال کن
منم نمیکنم
حتی گاهی یاد کاراش میافتم بهش لعنت هم میفرستم