پسرم هشت ماهشه اصلا حوصله بچه داری ندارم ، خیلییییی دوسش دارما ولی نمدونم چرا حوصله ندارم ، دلم تنگ شده برا روزایی ک مینشستم با خیال راحت یک چای میخوردم. دلم میخواد یکم کارای مورد علاقه مو بکنم ولی نمیذاره پسرم همش باید مواظبش باشم ک آسیب نبینه .
خیلی عذاب وجدان دارم از این بی حوصلگی
گاهی فک میکنم برا من زود بود بچه دار شدن هرچند ک ب اصرار شوهرم و اطرافیان بچه دار شدیم
این سن خسته میکنه وقت هایی ک خوابه یا صبح های زود بیدار شو ب خودت برس میگذره و دلت تنگ میشه هر از گاهی بدش دست مامانت حتی شده ۱۰ دقیقه و برو تو اتاق هنزفری بزار و چای بخور
حالا منو چی میگی
یه دختر سه ساله نق نقو دارم دومی رو ۶ماهه حامله ام حالا فکرشو میکنم کهوقاره چه بلایی سرم میاد داغون میشم
چندسالته فکرمیکنی زوده
امروز فقط 15 ثانیه حواسم بهش نبود دیدم رفته بالای مبل وایساده آویزون شده به پشت مبل. اون استرسی که وای الان یه چیزیش میشه و روزی هزاربار اتفاق میفته پدر منو درآورده.کم اوردم بس که دلم میریزه
بچه داری کلا همیشه سخته بچه های من که اینقدر دعوا میکنن که روانی شدم تو هرسنی بچه داری یه جور مشکلات داره
آدم نمیدونه چی بگه یکی میاد میگه دعا کنید بچه دار بشم یا همش میناله چرا بی بی چکم منفی میشه بعدش که بچه دار میشه میاد میگه خسته شدم حالا چکار کنم و اینا ...
من خودم بچه ندارم اصلا هم بچه دوست ندارم وقتی میام اینجا تناقضارو میبینم خودمم نمیدونم چکار کنم بچه بیارم یا نه !!!
هی میخوام یجوری خودمو قانع کنم که بچه خوبه ولی اینجا میام پشیمون میشم
هممون گاهی خسته میشیم ...ولی ی عشقی هس ک نگهمون داشته ....چن روزه اسباب کشی و دارم و میزارمش پیش مامانم ..بعد ک تنها مث خل و چلا میشم انگار ی تیکه از وجودم نیس نمیتونم کار کنم ...انقد دلم تنگ میشه ک ضعف میکنم ...
پسر من ب شدت بیرونی شده چون چن بار مسافرت رفتیم و همش تو گردش بوده از صب ک پا میشه نق نق میکنه و بغل میخواد ..نمیدونم چیکارش کنم ..ینی تا در و باز میکنم ببرمش بیرون انقد ذووووق میکنه انگار از قفس ازاد میشه
منم تا حدودی مثل شماهم استارتر پسرم یک سالشه و البته خودمم سنم کمه عاشق پسرمم گاهی ک میزارمش پیش مامانم و با دوستام بیرون میرم با دیدن یه بچه دلم براش کلی تنگ میشه،ولی چون حسابی شلوغ کاره گاهی خسته میشم و گاهی هم فکر می کنم ک بچه دار شدن برام زود بود با اینکه دو ساا بعد از ازدواج بچه اوردم حس می کنم از دونفره بودن سیر نشدم و دلم برای روزهایی ک خونم و تمیز میکردم و ب خودم میرسیدم تنگ شده وقتی میام سایت و میبینم ک خیلی ها برای بچه دارنشدن ناراحتن با میگن زندگیمون و تحت شعاع قرارداده هیچ درکی ازش ندارم چون فکر می کنم بددن بچه هم راحت میشه زندگی کرد خدا قربونش برم هیچ وقت نذاشته انتظار بکشم انتظار بده ولی باعث میشه قدر داشته هات و بدونی
